Part6
Part6
.............................
تهیونگ
امروز به میا گفتم که با کوک میرم میکزیک
ولی من اصلا جایی نرفتم چون میدونستم حرفم رو بارم میکنه اومدم پیش رزی که واقعا دوستش دارم
کوک
امروز تهیونگ گفت بریم مکزیک قبول کردم نمدونم چرا
بعد رفتم حاضر شدم دیدم تهیونگ زنگ زد که گفت من الکی گفتم چون میا جلوم بود بیا شهر بازی به این ...... حالا چشمات یک چیزی فکر کنید
ا.ت
فردا شد که میخواستیم مثل همیشه بریم کوه نوردی
میا رو هم بیدار کردم و یک چاقو هم ورداشتم
میا
امروز قرار بود که بریم کوه نوردی که ما ماشین راه افتادیم
ا.ت
رسیدم شروع کردیم به کوه نوردی که اون چهار تا رو دیدم (منظورش کوک و تهیونگ و رزی و جنی بود )
تهیونگ
حاضر شدیم به بچه ها زنگ زدم بیان
خوب داشتیم میرفتم بالا که پایی رزی پیچ خورد که یکم جلو تر یک صندلی بود داشتم پای رزی رو بان پیچی میکردم که کوک کنارم نشست
کوک
دیدم ا.ت و میا اونجان سریع نشستم که نبینن
که یهو جنی ورداشت گفت
هه تهیونگ میا عه جنی بلند شد رفت سمت میا
که خواست بک در گوشی بهش بزنه که ا.ت دست جنی رو گفت
ا.ت دیدم داره میاد دیدم دستشو بلند کرد روی میا
که دستشو گرفتم گفتم هی هرز.ه که دیشب زیر یکی بودی
..... کردی دست رو میا بلند میکنی که دیدم کوک اومد جلو و گفت به به به خانم ا.ت از دیدار شما خوشبختم
کوک
دیدم جنی رفت سمت میا که دستشو بلند کرد که بزنه ا.ت گرفتش دیدم ا.ت داره به میا چیزی میگه که بلند شدم رفتم سمتش
رزی
دیدم میا و ا.ت اونجان که بلند شدم رفتم جای جین گفتم بهش
ددی دیدی که این دوتا اومدن اینجا مارو دونبال کردن
که .
............................................................................
.............................
تهیونگ
امروز به میا گفتم که با کوک میرم میکزیک
ولی من اصلا جایی نرفتم چون میدونستم حرفم رو بارم میکنه اومدم پیش رزی که واقعا دوستش دارم
کوک
امروز تهیونگ گفت بریم مکزیک قبول کردم نمدونم چرا
بعد رفتم حاضر شدم دیدم تهیونگ زنگ زد که گفت من الکی گفتم چون میا جلوم بود بیا شهر بازی به این ...... حالا چشمات یک چیزی فکر کنید
ا.ت
فردا شد که میخواستیم مثل همیشه بریم کوه نوردی
میا رو هم بیدار کردم و یک چاقو هم ورداشتم
میا
امروز قرار بود که بریم کوه نوردی که ما ماشین راه افتادیم
ا.ت
رسیدم شروع کردیم به کوه نوردی که اون چهار تا رو دیدم (منظورش کوک و تهیونگ و رزی و جنی بود )
تهیونگ
حاضر شدیم به بچه ها زنگ زدم بیان
خوب داشتیم میرفتم بالا که پایی رزی پیچ خورد که یکم جلو تر یک صندلی بود داشتم پای رزی رو بان پیچی میکردم که کوک کنارم نشست
کوک
دیدم ا.ت و میا اونجان سریع نشستم که نبینن
که یهو جنی ورداشت گفت
هه تهیونگ میا عه جنی بلند شد رفت سمت میا
که خواست بک در گوشی بهش بزنه که ا.ت دست جنی رو گفت
ا.ت دیدم داره میاد دیدم دستشو بلند کرد روی میا
که دستشو گرفتم گفتم هی هرز.ه که دیشب زیر یکی بودی
..... کردی دست رو میا بلند میکنی که دیدم کوک اومد جلو و گفت به به به خانم ا.ت از دیدار شما خوشبختم
کوک
دیدم جنی رفت سمت میا که دستشو بلند کرد که بزنه ا.ت گرفتش دیدم ا.ت داره به میا چیزی میگه که بلند شدم رفتم سمتش
رزی
دیدم میا و ا.ت اونجان که بلند شدم رفتم جای جین گفتم بهش
ددی دیدی که این دوتا اومدن اینجا مارو دونبال کردن
که .
............................................................................
۶.۸k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.