چند وقتی از جداییمون گذشته بود...
چند وقتی از جداییمون گذشته بود...
دلم خیلی براش تنگ شده بود...
همش بیتابی میکردم...
گوشیو برداشتم..
هی عکساشو میدیدم و اشک میریختم...
هی میدیدم و سیگار میکشیدم..
اعصابم خورد شد..
با خودم گفتم بسته دیگه.. آخه چقدر اشک بریزم و اون عین خیالش نباشه...
چقدر به فکرش باشم و اون بیخیال من باشه
اصلا نمیدونه من کجا ام،چیکار میکنم..
من براش مردم...
عکساش رو از گالری گوشیم پاک کردم..
تو تلگرامم که بلاکم کرده بود نمیتونستم عکساشو ببینم...
رفتم سراغ کامپیوتر...
به خودم گفتم خوب دیگه الان وقتشه عکساشو از تو کامپیوترم پاک کنم...
دیگه اصلا واسم مهم نبود چهرشو یادم بیارم...
همون چهره ای که یه زمانی بهم میگفت چقدر دوستم داره...
همون چشایی که با دیدنش لبخند آرامش رو لبام میومد...
همون چهره ای که یک زمانی با دیدنش قلبم به تپش میفتاد...
همون چهره ای که عمیق تر از هر چیزی دیگه ای نگاش میکردم تا حفظ بشم...
نه...
دیگه لازم نبود عکساش تو حافظه کامپیوتر و گوشی باشن...
برای آخرین بار برای چند ثانیه به عکسش نگاه کردم...
دست کشیدم رو چشمای نازش
رو موهای خرماییش...
رو لبای نازش...
اشک تو چشام جمع شد...
دستمو بردم سمت کیبورد..
بعدشم:شیفت+دیلیت..
پاک شد..
تموووم...
راحت شدم..
چند دقیقه گذشت..
تازه فهمیدم چه غلطی کردم..
داشتم دیوونه میشدم...
مثل یه معتاد که لنگ مواده همه جا رو داشتم میگشتم که لااقل یه عکس ازش پیدا کنم...
از این فایل به اون فایل..
همه جا رو گشتم..
ای لعنتی ای کاش لااقل شیفت دیلیت نمیکردم..
هق هق ام شروع شد...
سرمو تیکه دادم به دیوار
تصویرش رو میاوردم جلو چشام..
همینجور که داشتم اشک میریختم که دیدم یکی پیام داد...
باورم نمیشد..
خودش بود..
تمام دستم داشت میلرزید
پیامش رو باز کردم
نوشته بود خوبی؟؟؟
اومدم بگم نه عشقم
اصلا خوب نیستم
دارم از دلتنگی میمیرم...
دارم دیونه میشم
اومدم بگم دیگه کم آوردم،به دادم برس
اما یاد آخرین لحظه دیدارمون افتادم
همون روز آخر...
روز جداییمون
همون لحظه ای که با چه بی رحمی ای گفت دیگه دوست ندارم ....
چه بیرحمانه وقتی بوسیدمش منو پس زد...
چه بیرحمانه وقتی دستش رو گرفتم که جدا نشه دستم رو ول کرد...
پیام دادم خوبم تو خوبی؟؟
گفت خدا رو شکر که خوبی ..
خواستم بعد چند وقت یه حالی ازت بپرسم،مراقب خودت باش،خداحافظ...
سری عکسای پروفایلشو سیو کردم..
و دیوانگیه من و عکساش دوباره شد...
و دلتنگی من دوباره شد..
و هق هق من....
و بغض من...
و اشک من...
#امیرعلی_اسدی
💞 💞
https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg
دلم خیلی براش تنگ شده بود...
همش بیتابی میکردم...
گوشیو برداشتم..
هی عکساشو میدیدم و اشک میریختم...
هی میدیدم و سیگار میکشیدم..
اعصابم خورد شد..
با خودم گفتم بسته دیگه.. آخه چقدر اشک بریزم و اون عین خیالش نباشه...
چقدر به فکرش باشم و اون بیخیال من باشه
اصلا نمیدونه من کجا ام،چیکار میکنم..
من براش مردم...
عکساش رو از گالری گوشیم پاک کردم..
تو تلگرامم که بلاکم کرده بود نمیتونستم عکساشو ببینم...
رفتم سراغ کامپیوتر...
به خودم گفتم خوب دیگه الان وقتشه عکساشو از تو کامپیوترم پاک کنم...
دیگه اصلا واسم مهم نبود چهرشو یادم بیارم...
همون چهره ای که یه زمانی بهم میگفت چقدر دوستم داره...
همون چشایی که با دیدنش لبخند آرامش رو لبام میومد...
همون چهره ای که یک زمانی با دیدنش قلبم به تپش میفتاد...
همون چهره ای که عمیق تر از هر چیزی دیگه ای نگاش میکردم تا حفظ بشم...
نه...
دیگه لازم نبود عکساش تو حافظه کامپیوتر و گوشی باشن...
برای آخرین بار برای چند ثانیه به عکسش نگاه کردم...
دست کشیدم رو چشمای نازش
رو موهای خرماییش...
رو لبای نازش...
اشک تو چشام جمع شد...
دستمو بردم سمت کیبورد..
بعدشم:شیفت+دیلیت..
پاک شد..
تموووم...
راحت شدم..
چند دقیقه گذشت..
تازه فهمیدم چه غلطی کردم..
داشتم دیوونه میشدم...
مثل یه معتاد که لنگ مواده همه جا رو داشتم میگشتم که لااقل یه عکس ازش پیدا کنم...
از این فایل به اون فایل..
همه جا رو گشتم..
ای لعنتی ای کاش لااقل شیفت دیلیت نمیکردم..
هق هق ام شروع شد...
سرمو تیکه دادم به دیوار
تصویرش رو میاوردم جلو چشام..
همینجور که داشتم اشک میریختم که دیدم یکی پیام داد...
باورم نمیشد..
خودش بود..
تمام دستم داشت میلرزید
پیامش رو باز کردم
نوشته بود خوبی؟؟؟
اومدم بگم نه عشقم
اصلا خوب نیستم
دارم از دلتنگی میمیرم...
دارم دیونه میشم
اومدم بگم دیگه کم آوردم،به دادم برس
اما یاد آخرین لحظه دیدارمون افتادم
همون روز آخر...
روز جداییمون
همون لحظه ای که با چه بی رحمی ای گفت دیگه دوست ندارم ....
چه بیرحمانه وقتی بوسیدمش منو پس زد...
چه بیرحمانه وقتی دستش رو گرفتم که جدا نشه دستم رو ول کرد...
پیام دادم خوبم تو خوبی؟؟
گفت خدا رو شکر که خوبی ..
خواستم بعد چند وقت یه حالی ازت بپرسم،مراقب خودت باش،خداحافظ...
سری عکسای پروفایلشو سیو کردم..
و دیوانگیه من و عکساش دوباره شد...
و دلتنگی من دوباره شد..
و هق هق من....
و بغض من...
و اشک من...
#امیرعلی_اسدی
💞 💞
https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg
۷.۲k
۱۸ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.