تکپارتیی آوردممم بررااتوونن
........
(ویو ا.ت)
......
شوگا بیرون بود و هنوزم نیومده بود داشتم ناهار رو آماده میکردم که صدای زنگ در اومد
رفتم دیدم...
جینا بود درو باز کردم و بهش گفتم بیاد تو
جینا : بهبه ا.ت خانم حالت چطوره؟ حال کوچولوت چطوره؟
ا.ت : هم من خوبم هم اون خوبه
(گایز ببخشید نگفتم ولی ا.ت بارداره)
جینا دست گذاشت رو شگم ا.ت و گفت :
جینا : کوچولوی خاله مامانیو اذیت نکنی ها
ا.ت : خیییلی بازیگوشه انقد لگد میزنه که کم مونده شکمم جر بخوره😭😂
جینا : ای پدر سوخته
ا.ت : واییییییییییییییییی غذامممم سسسوووخخختتتتتتتتتت
جینا : خاک تو سرت 😐💔
ا.ت : هوففف خوشبختانه نسوخت
جینا : هوممم خوبه ندوییدی که؟
ا.ت : نه نترس حواسم هست
جینا : همممم بازم خوبه (کوفت)
ا.ت : جینا تو یه دقیقه پیش دقیقا چه گوهی خوردی؟
جینا : ها؟؟ هیچی،،، مننننن؟؟؟؟ نبابا کاری نکردم کههه
ا.ت : آهان تو راس میگی جینا یعنی شانس آوردی که باردارم وگرنه جای جیمین خودم ایندفعه جرت میدم
(گاز بازم ببخشید من کرم درونم فعال شده بازم نگفتم که جیمین شوهر جینا هست )
جینا : تو گه... یعنی شکر میخوری کاری کنی
ا.ت : یعنی من الان خرم نفهمیدم چی میخواستی بگی؟ 😑
جینا : عههههه اصن ولش کن
ا.ت : باشه،،،راستی از جیمو چه خبر؟
جینا : پیش باباشه تو خونه
ا.ت : هوممممم خوبه
(بازم نگفتم😂کرمم فعال شده جیمین و جینا یه پسر دارن به اسم جیمو)
(حال کردید چه اسمایی گذاشتم😎😎)
جینا : خوب حالا برای اسم چیکار کردید؟
ا.ت : اگه پسر باشه میزاریم شوکیو،، دختر باشه شونیو
جینا : هوممم چا اسمای گشنگی
ا.ت : ممنون
&جینا و ا.ت باهم کلی حذف زدن و ناهار خوردن شوگا هنوز نیومده بود و شب شده بود &
ا.ت داشتم ظرف میشستم که از تو حال پذیرایی صدایی اومد رفتم دیدم که..................
شوگا بود
(چیه فک کردی دزده؟ نچ نچ نچ ازین خبرا نی)
ا.ت : یاااااااا چرا انقد دیر کردی
شوگا : ببخشید امروز شرکت کار خیلی زیاد بود تازه ترافیک هم بود
ا.ت : آخی بمیرم حتما خیلی خسته شدی بیا شام بخوریم
شوگا : باشه قشنگم شما تا میزو بچینی من یه دوش میگیرم و میام
ا.ت : باشه عشقم (عوقققق اصن حسودی چیه عوقققققق 🤢)
آمدن شام خوردن و رفتم بکپن شوخی کردم رفتن بخوابن
شوگا : قشنگم حواست باشه جوری بخوابی واسه بچه و خودت مشکل پیش نیاد
ا.ت : باشه
و کپیدن
این سگ یعنی ا.ت بیدار شد چون عن خانوم تشنشون شده بود و میمردن آبمیوه نمیخوردن
ا.ت (تو ذهنش)
تشنم بود حوص آبمیوه کرده بودم رفتم آشپزخونه که.........
(ویو ا.ت)
......
شوگا بیرون بود و هنوزم نیومده بود داشتم ناهار رو آماده میکردم که صدای زنگ در اومد
رفتم دیدم...
جینا بود درو باز کردم و بهش گفتم بیاد تو
جینا : بهبه ا.ت خانم حالت چطوره؟ حال کوچولوت چطوره؟
ا.ت : هم من خوبم هم اون خوبه
(گایز ببخشید نگفتم ولی ا.ت بارداره)
جینا دست گذاشت رو شگم ا.ت و گفت :
جینا : کوچولوی خاله مامانیو اذیت نکنی ها
ا.ت : خیییلی بازیگوشه انقد لگد میزنه که کم مونده شکمم جر بخوره😭😂
جینا : ای پدر سوخته
ا.ت : واییییییییییییییییی غذامممم سسسوووخخختتتتتتتتتت
جینا : خاک تو سرت 😐💔
ا.ت : هوففف خوشبختانه نسوخت
جینا : هوممم خوبه ندوییدی که؟
ا.ت : نه نترس حواسم هست
جینا : همممم بازم خوبه (کوفت)
ا.ت : جینا تو یه دقیقه پیش دقیقا چه گوهی خوردی؟
جینا : ها؟؟ هیچی،،، مننننن؟؟؟؟ نبابا کاری نکردم کههه
ا.ت : آهان تو راس میگی جینا یعنی شانس آوردی که باردارم وگرنه جای جیمین خودم ایندفعه جرت میدم
(گاز بازم ببخشید من کرم درونم فعال شده بازم نگفتم که جیمین شوهر جینا هست )
جینا : تو گه... یعنی شکر میخوری کاری کنی
ا.ت : یعنی من الان خرم نفهمیدم چی میخواستی بگی؟ 😑
جینا : عههههه اصن ولش کن
ا.ت : باشه،،،راستی از جیمو چه خبر؟
جینا : پیش باباشه تو خونه
ا.ت : هوممممم خوبه
(بازم نگفتم😂کرمم فعال شده جیمین و جینا یه پسر دارن به اسم جیمو)
(حال کردید چه اسمایی گذاشتم😎😎)
جینا : خوب حالا برای اسم چیکار کردید؟
ا.ت : اگه پسر باشه میزاریم شوکیو،، دختر باشه شونیو
جینا : هوممم چا اسمای گشنگی
ا.ت : ممنون
&جینا و ا.ت باهم کلی حذف زدن و ناهار خوردن شوگا هنوز نیومده بود و شب شده بود &
ا.ت داشتم ظرف میشستم که از تو حال پذیرایی صدایی اومد رفتم دیدم که..................
شوگا بود
(چیه فک کردی دزده؟ نچ نچ نچ ازین خبرا نی)
ا.ت : یاااااااا چرا انقد دیر کردی
شوگا : ببخشید امروز شرکت کار خیلی زیاد بود تازه ترافیک هم بود
ا.ت : آخی بمیرم حتما خیلی خسته شدی بیا شام بخوریم
شوگا : باشه قشنگم شما تا میزو بچینی من یه دوش میگیرم و میام
ا.ت : باشه عشقم (عوقققق اصن حسودی چیه عوقققققق 🤢)
آمدن شام خوردن و رفتم بکپن شوخی کردم رفتن بخوابن
شوگا : قشنگم حواست باشه جوری بخوابی واسه بچه و خودت مشکل پیش نیاد
ا.ت : باشه
و کپیدن
این سگ یعنی ا.ت بیدار شد چون عن خانوم تشنشون شده بود و میمردن آبمیوه نمیخوردن
ا.ت (تو ذهنش)
تشنم بود حوص آبمیوه کرده بودم رفتم آشپزخونه که.........
۲.۶k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.