P:⁵ «قربانی»
ا.ت: خب خوبه اینم از این. الان ساعت ۹:۳۰ پس فعلا وقت دارم. میرم ی کم فیلم نگاه کنم.
...................................
اوه بالاخره تموم شد. چ فیلم قشنگی بود....
نگاه ساعت کردم ۱۱:۴۰ بود...اوووه چقد طول کشید. از اتاقم رفتم بیرون ک دیدم ب/ت نیست...حتما رفته بیرون ی کم با دوستاش بگرده... پس بهتره برم یه ناهار خوشمزه درست کنم ک وقتی اومد سورپرایز بشه...
..........................
ویو ا.ت
ساعت نزدیک های دو ظهر بود. ناهار هم حاظر کردم. ب/ت همیشه ساعت ۳ میره کافه. یکم منتظر نشستم ک صدای در اومد. میدونستم ک الان منتظر ناهار هست پس بلند شدم تا میز رو بچینم....
ب/ت: به به سلام آبجی گلم. خوبی زیبا
ا.ت: سلام... بسه دیگه برو لباساتو عوض کن بیا ناهار بخور معلوم نیست از صبح با کی رفته سر قرار ک الان اینجوری حرف میزنی.
ب/ا.ت: ای بابا تو خوبی هم بهت نیومده؟ دو کلوم باهات حرف حساب نمیشه زد؟ همش باید با تو.........
ویو ا.ت
همینجوری نشسته بودم جلوی میز و دستمو گذاشته بودم رو سرم و با قیافه پوکر فقط حرفشو تایید میکردم.......
..............................
«پرش زمانی ساعت ۴»
ویو ا.ت
آماده شده بودم و منتظر آرا بودم تا بیاد.. چند دقیقه گذشت ک صدای زنگ در اومد. رفتم درو باز کردم و با آرا رفتیم ایستگاه مترو.
وقتی مترو رسید سوار شدیم اما انقد شلوغ بود ک همین ک رفتیم داخل منو آرا همدیگه رو گم کردیم. حس کردم موقع سوار شدن کارت شناشاییم از کیفم افتاده آخه هر جا میرم اونو با خودم میبرم... داشتم داخل کیفم رو نگاه میکردم ک مترو حرکت کرد و سرعت گرفت. همون لحظه افتادم رو یک پسر... ماسک زده بود... چند لحظه نگاش کردم، چشماش خیلی آشنا بود. سریع از روش بلند شدم و عذرخواهی کردم ورفتم اونطرف تر وایستادم...
ویو جونگکوک
امروز چند جا کار داشتم. رفتم ایستگاه مترو. وقتی رسید فهمیدم خیلی شلوغه. ی کم عقب رفتم تا همه برن تو که یک دختره داشت تو کیفش رو نگاه میکرد و کارتی از توی کیفش افتاد... فکر کنم متوجهش نشد. رفتم برش داشتم و سوار مترو شدم. همین ک سوار شدم مترو حرکت کرد و سرعت گرفت ک یک لحظه یک دختر افتاد روم. معلوم بود ک نتونست تعادلش حفظ کنه... ی کم که بهش دقت کردم دیدم همون دخترس که اون شب منتظر مترو بود و همونی ک الان کارتش رو انداخت... همین ک اومدم بهش بگم سریع بلند شد و عذرخواهی کرد و یکهو غیب شد...
مترو ایستاد اومدم بیرون و هرچی گشتم نتونستم اون دخترو پیدا کنم. کارتی رو ک پیدا کردمو ی نگاهی بهش انداختم....مشخصات رو خوندم.پس اسمش ا.ت هست. ب عکسش نگاه کردم.... واقعا زیبا بود.. دلم میخواست ک زود تر پیداش کنم......
(اسلاید دو لباس ا.ت برای بیرون)
_____________________________
لایک کنیداااااا😈🙊
...................................
اوه بالاخره تموم شد. چ فیلم قشنگی بود....
نگاه ساعت کردم ۱۱:۴۰ بود...اوووه چقد طول کشید. از اتاقم رفتم بیرون ک دیدم ب/ت نیست...حتما رفته بیرون ی کم با دوستاش بگرده... پس بهتره برم یه ناهار خوشمزه درست کنم ک وقتی اومد سورپرایز بشه...
..........................
ویو ا.ت
ساعت نزدیک های دو ظهر بود. ناهار هم حاظر کردم. ب/ت همیشه ساعت ۳ میره کافه. یکم منتظر نشستم ک صدای در اومد. میدونستم ک الان منتظر ناهار هست پس بلند شدم تا میز رو بچینم....
ب/ت: به به سلام آبجی گلم. خوبی زیبا
ا.ت: سلام... بسه دیگه برو لباساتو عوض کن بیا ناهار بخور معلوم نیست از صبح با کی رفته سر قرار ک الان اینجوری حرف میزنی.
ب/ا.ت: ای بابا تو خوبی هم بهت نیومده؟ دو کلوم باهات حرف حساب نمیشه زد؟ همش باید با تو.........
ویو ا.ت
همینجوری نشسته بودم جلوی میز و دستمو گذاشته بودم رو سرم و با قیافه پوکر فقط حرفشو تایید میکردم.......
..............................
«پرش زمانی ساعت ۴»
ویو ا.ت
آماده شده بودم و منتظر آرا بودم تا بیاد.. چند دقیقه گذشت ک صدای زنگ در اومد. رفتم درو باز کردم و با آرا رفتیم ایستگاه مترو.
وقتی مترو رسید سوار شدیم اما انقد شلوغ بود ک همین ک رفتیم داخل منو آرا همدیگه رو گم کردیم. حس کردم موقع سوار شدن کارت شناشاییم از کیفم افتاده آخه هر جا میرم اونو با خودم میبرم... داشتم داخل کیفم رو نگاه میکردم ک مترو حرکت کرد و سرعت گرفت. همون لحظه افتادم رو یک پسر... ماسک زده بود... چند لحظه نگاش کردم، چشماش خیلی آشنا بود. سریع از روش بلند شدم و عذرخواهی کردم ورفتم اونطرف تر وایستادم...
ویو جونگکوک
امروز چند جا کار داشتم. رفتم ایستگاه مترو. وقتی رسید فهمیدم خیلی شلوغه. ی کم عقب رفتم تا همه برن تو که یک دختره داشت تو کیفش رو نگاه میکرد و کارتی از توی کیفش افتاد... فکر کنم متوجهش نشد. رفتم برش داشتم و سوار مترو شدم. همین ک سوار شدم مترو حرکت کرد و سرعت گرفت ک یک لحظه یک دختر افتاد روم. معلوم بود ک نتونست تعادلش حفظ کنه... ی کم که بهش دقت کردم دیدم همون دخترس که اون شب منتظر مترو بود و همونی ک الان کارتش رو انداخت... همین ک اومدم بهش بگم سریع بلند شد و عذرخواهی کرد و یکهو غیب شد...
مترو ایستاد اومدم بیرون و هرچی گشتم نتونستم اون دخترو پیدا کنم. کارتی رو ک پیدا کردمو ی نگاهی بهش انداختم....مشخصات رو خوندم.پس اسمش ا.ت هست. ب عکسش نگاه کردم.... واقعا زیبا بود.. دلم میخواست ک زود تر پیداش کنم......
(اسلاید دو لباس ا.ت برای بیرون)
_____________________________
لایک کنیداااااا😈🙊
۷.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.