P58
باهم وارد سالن شدیم ، رفتم دوباره پیش جین نشستم تهیونگ هم رفت و پیش جونگ کوک نشست بین من جونگ کوک یه صندلی خالی بود درواقع من بین تهیونگ و جین نشسته بودم بقیه با اومدن ما شروع به صبحونه خوردن کردن منم خواستم شروع کنم اما تا چشمم به غذا افتاد احساس کردم حالم بد شد انگار که میخواستم بالا بیارم سعی کردم به روی خودم نیارم ولی بازم احساس کردم حالم بد شد که جین آروم جوری که فقط من بشنوم گفت : ا/ت چی شده ؟
ا/ت : نمیتونم اینو بخورم
جین : چرا ؟
ا/ت : نمیدونم
یه نگاه به غذاهای جلمون کرد و بعدم ظرف خودش رو برداشت گذاشت جلوی من و ظرف من رو گذاشت جلوی خودش .
جین : بیا اینو بخور
به غذا نگاه کردم و آروم شروع کردم به خوردن که حدود یه دقیقه بعد تهیونگ دم گوشم گفت : با جونگ کوک قهری ؟
خواستم چیزی بگم که جونگ کوک از بغل تهیونگ گفت : آره قهره
من ؟ من قهرم ؟ کی گفته من قهرم ، عجب ، حتما قصد داره با این حرفش کاره دیشبشو توجیح کنه ، منم خیلی محکم گفتم : تکذیب میکنم
تهیونگ : دعوا کردین ؟
جونگ کوک : نه
تهیونگ : پس چی ؟
جونگ کوک : هیچی صبحونتو بخور
تهیونگم سرش رو انداخت پایین و دوباره به غذا خوردن مشغول شد که جیمین با لباس های عوض شده اومد پایین ، بعدم اومد بالا سر من جین وایساد گفت : خوش میگذره ؟
جین : اره خیلی
جیمین : زهرمار جا باز کنید ببینم
جین : جات که اون جاست
جیمین : میخوام پیش ا/ت بشینم
جین از روی صندلی پاشد و روی یه صندلی اون ور تر نشست .
جیمین : ا/ت تختت خیلی خوش خوابه ها
به خاطر این حرفش بهش خندیدم .
صبحونه تموم شده بود و داشتیم برای رفتن به عمارت آماده میشدیم تو فکر این بودم که همون لباس مجلسی رو بپوشم یا با همین هودیه برم میدونم که اگه با این برم حتما مسخرم میکنن اخه این چیه از سایزه من خیلی گشاد تره تازه قدشم بلند تره تو فکر بودم که جونگ کوک اومد تو و با قیافه ی تو فکر فرو رفتم گفت : چیه ؟ به چی فکر میکنی ؟
با دست به هودی اشاره کردم و گفتم : احیانا نمیخوای که با این بیام ؟
جونگ کوک : از خداتم باشه لباس منو بپوشی
اره چه جورم اصلا دارم پر پر میشم با این لباس گشاده بد ریختت یکی نیست بگه اخه من کشته مردتم ؟ یه جوری حرف میزنه انگار من اومدم خاستکاریش
ا/ت : نمیتونم اینو بخورم
جین : چرا ؟
ا/ت : نمیدونم
یه نگاه به غذاهای جلمون کرد و بعدم ظرف خودش رو برداشت گذاشت جلوی من و ظرف من رو گذاشت جلوی خودش .
جین : بیا اینو بخور
به غذا نگاه کردم و آروم شروع کردم به خوردن که حدود یه دقیقه بعد تهیونگ دم گوشم گفت : با جونگ کوک قهری ؟
خواستم چیزی بگم که جونگ کوک از بغل تهیونگ گفت : آره قهره
من ؟ من قهرم ؟ کی گفته من قهرم ، عجب ، حتما قصد داره با این حرفش کاره دیشبشو توجیح کنه ، منم خیلی محکم گفتم : تکذیب میکنم
تهیونگ : دعوا کردین ؟
جونگ کوک : نه
تهیونگ : پس چی ؟
جونگ کوک : هیچی صبحونتو بخور
تهیونگم سرش رو انداخت پایین و دوباره به غذا خوردن مشغول شد که جیمین با لباس های عوض شده اومد پایین ، بعدم اومد بالا سر من جین وایساد گفت : خوش میگذره ؟
جین : اره خیلی
جیمین : زهرمار جا باز کنید ببینم
جین : جات که اون جاست
جیمین : میخوام پیش ا/ت بشینم
جین از روی صندلی پاشد و روی یه صندلی اون ور تر نشست .
جیمین : ا/ت تختت خیلی خوش خوابه ها
به خاطر این حرفش بهش خندیدم .
صبحونه تموم شده بود و داشتیم برای رفتن به عمارت آماده میشدیم تو فکر این بودم که همون لباس مجلسی رو بپوشم یا با همین هودیه برم میدونم که اگه با این برم حتما مسخرم میکنن اخه این چیه از سایزه من خیلی گشاد تره تازه قدشم بلند تره تو فکر بودم که جونگ کوک اومد تو و با قیافه ی تو فکر فرو رفتم گفت : چیه ؟ به چی فکر میکنی ؟
با دست به هودی اشاره کردم و گفتم : احیانا نمیخوای که با این بیام ؟
جونگ کوک : از خداتم باشه لباس منو بپوشی
اره چه جورم اصلا دارم پر پر میشم با این لباس گشاده بد ریختت یکی نیست بگه اخه من کشته مردتم ؟ یه جوری حرف میزنه انگار من اومدم خاستکاریش
۳۲.۳k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.