«عروسک خیمه شب بازی»
«عروسک خیمه شب بازی»
پارت: ۳۲
# تهیونگ
با حرص و خشم مشتی به آینه زدم که هزار تیکه شد
دختره ی احمق
کجا رفته
با اون وضعیتش
به دستم نگاه کردم
شیشه رفته بود توش و زخمی شده بود
با صدای شکستن شیشه لیا اومد توی اتاق
با دیدن وضعیتم هینی کشید
_چیکار کردی با خودت
سریع دستمو گرفت که محکم کشیدم
_برو بیرون
نگاه مرددی بهم انداخت
_اما دستت باید بخیه بش..
نزاشتم حرفشو بزنه
صدامو بردم بالا
_گفتم گمشو بیرون!
اخمی کرد ∶ اصلا هرچی میکشی حقته..حقته زنت گذاشت و از خونت فرار کرده!
بعد قبل اینکه بزاره کاری کنم یا جوابی بدم بیرون رفت و در و محکم بست
دندونامو رو هم فشردم
کل شب و بیرون بودم
هرجایی که فکرشو میکردم گشتم
حتی پیش اون خانواده ی عوضیشم رفتم
ولی اثری ازش نبود!
پارت: ۳۲
# تهیونگ
با حرص و خشم مشتی به آینه زدم که هزار تیکه شد
دختره ی احمق
کجا رفته
با اون وضعیتش
به دستم نگاه کردم
شیشه رفته بود توش و زخمی شده بود
با صدای شکستن شیشه لیا اومد توی اتاق
با دیدن وضعیتم هینی کشید
_چیکار کردی با خودت
سریع دستمو گرفت که محکم کشیدم
_برو بیرون
نگاه مرددی بهم انداخت
_اما دستت باید بخیه بش..
نزاشتم حرفشو بزنه
صدامو بردم بالا
_گفتم گمشو بیرون!
اخمی کرد ∶ اصلا هرچی میکشی حقته..حقته زنت گذاشت و از خونت فرار کرده!
بعد قبل اینکه بزاره کاری کنم یا جوابی بدم بیرون رفت و در و محکم بست
دندونامو رو هم فشردم
کل شب و بیرون بودم
هرجایی که فکرشو میکردم گشتم
حتی پیش اون خانواده ی عوضیشم رفتم
ولی اثری ازش نبود!
۷۴۱
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.