"رز مشکی" P.7

یونگی منو تا اتاقم همراهی کرد ک رفتم تو و در رو بستم.
اتاق خیلی قشنگی بود و همه چیزای مورد علاقه من توش بود.
روی تخت دراز کشیدم و به سقف زل زدم
هووف لعنت به من چرا انقدر زود تحریک میشم؟
باید جلوی خودمو بگیرم
اما اون لعنتی چطور همه چیزو میدونه هم میدونه من یه امگام هم از علایقم میدونه و...
اون سولمیت منه؟؛ هه چه مسخره
اههه دیگ نمیکشم
داشتم حرص خودمو روی تخت خالی میکردم و با مشت و لگد تو هوا میپروندم ک یهو صدای در اومد؛
تند بلند شدم و نشیتم، صدامو صاف کردم: بفرمایید
در باز شد و یونگی اومد سمتم
&بیا این گوشی رو بگیر باهاش میتونی به هرکی میخای زنگ بزنی
+گوشی خودم کجاس؟
&خورد شد
+چیییی چرااا دقیقااا؟
&میشه اینو بگیری و کمتر حرف بزنی؟
گوشی رو ازش گرفتم ک از اتاق بیرون رفت.
شماره جیمین رو گرفتم ک جواب داد....

حمایت کنیددد زبونم مو دراورد لایک کردن انقدر سخته ک میخونی بدون لایک میزاری میری؟ 🗿🔪💀
هرکی لایک نکنه با این🩴فاتحش و میخونم😂🤌🏻🗿
خواندن بدون لایک حرام است!!!! 🗿🤌🏻😐