هفت پسر+ دختر
هفت پسر+ دختر
پارت ۲۴
بنگ بنگ یونگی شروع به تیر زدن کرده بود فقط سه تا تیر زد که باعث شد چرخای ماشین پشتیشون پنچر شه و راهش به انحراف بخوره یونگی پایین اومد
-رکورد زدم با سه تا تیر منهدمش کردم
پسر با خنده به پسرا نگاه کرد اما با دیدن دخترک سمتش رفت
- هی هی معذرت میخوام اذیت که نشدی بابت صدای تفنگ
+نه فقط گوشم سوت میکشه
نامجون که داشت سعی میکرد با تمام سرعتش رانندگی کنه و یه جایی برای پنهون شدن پیدا کنه داد زد
×اون پشت به نظر گل و بلبلهههه انقدر اون بچه رو لوس نکنینننن عه یه راهی پیدا کنین
جین سمت صندلی نامجون رفت
÷باید یونا وکوک رو برسونیم بیمارستان پس باید از جنگل بریم سمت روستا
یونگی سر جای قبلیش نشست
_ و البته باید بدون ماشین بریم و ماشین رو بترکونیم که فک کنن پراکنده شدیم
جیمین و ته هم این رو تایید کردن نامجون بلافاصله بعد تایید همه ماشین رو به درخت کوبید و همه از ماشین خارج شدن جی هوپ یونا رو روی صندلی گذاشت و سمت جیمین رفت تا کمکش کنه که کوک رو بلند کنن و یونا به اطراف نگا میکرد جین خواست بره سمتش که یونا حس کرد یه لحظه رو هواست و بعد چند لحظه متوجه شد بالای شونه های ته نشسته
☆ بزن بریم دخترررررر یوهوووو
+چرا همتون میتونین بلندم کنینننن من ۱۲ سالمههههه
نامجون ترسناک به ته نگا کرد
×سرو صدا نکن ته الان پیدامون میکنن بعدشم اون بچه رو بیار پایین میبیننش
ته هوفی کشید و یونا رو پایین گذاشت دستش رو سمت یونا برد و اون رو گرفت و همشون وارد جنگل شدن نامجون، جین ، یونگی و ته اسلحه دستشون بود به صورت دایره ای دور کوک و جی هوپ و جیمین میچرخیدن که خطری رخ نده ته یونا رو داخل دایره برد که اتفاقی برای اون نیفته یونا هم رفت سمت کوک
+ داداشی خوبی الاناست که برسیم باشه ؟
$اره خوبم وروجک باشه
نامجون لبخندی زد و کمی جلوتر بیمارستان رو دید تفنگش رو داخل کتش گذاشت و سمت بیمارستان دوید چند دقیقه بعد کوک روی ویلچر بود و پرستارا سمت اتاق میبردنش و دکتر پشتشون وارد اتاق شد
چند ساعتی بود که اینجا بودن ته و جیهوپ رفته بودن تا یه اتاق بگیرن و یونا بغل جین خوابش برده بود دکتر از اتاق بیرون اومد و نامجون سمتش هجوم برد
×چیشد حالش خوبه دکتر وضعیتش چیطوره؟
دکتر لبخندی زد
پارت ۲۴
بنگ بنگ یونگی شروع به تیر زدن کرده بود فقط سه تا تیر زد که باعث شد چرخای ماشین پشتیشون پنچر شه و راهش به انحراف بخوره یونگی پایین اومد
-رکورد زدم با سه تا تیر منهدمش کردم
پسر با خنده به پسرا نگاه کرد اما با دیدن دخترک سمتش رفت
- هی هی معذرت میخوام اذیت که نشدی بابت صدای تفنگ
+نه فقط گوشم سوت میکشه
نامجون که داشت سعی میکرد با تمام سرعتش رانندگی کنه و یه جایی برای پنهون شدن پیدا کنه داد زد
×اون پشت به نظر گل و بلبلهههه انقدر اون بچه رو لوس نکنینننن عه یه راهی پیدا کنین
جین سمت صندلی نامجون رفت
÷باید یونا وکوک رو برسونیم بیمارستان پس باید از جنگل بریم سمت روستا
یونگی سر جای قبلیش نشست
_ و البته باید بدون ماشین بریم و ماشین رو بترکونیم که فک کنن پراکنده شدیم
جیمین و ته هم این رو تایید کردن نامجون بلافاصله بعد تایید همه ماشین رو به درخت کوبید و همه از ماشین خارج شدن جی هوپ یونا رو روی صندلی گذاشت و سمت جیمین رفت تا کمکش کنه که کوک رو بلند کنن و یونا به اطراف نگا میکرد جین خواست بره سمتش که یونا حس کرد یه لحظه رو هواست و بعد چند لحظه متوجه شد بالای شونه های ته نشسته
☆ بزن بریم دخترررررر یوهوووو
+چرا همتون میتونین بلندم کنینننن من ۱۲ سالمههههه
نامجون ترسناک به ته نگا کرد
×سرو صدا نکن ته الان پیدامون میکنن بعدشم اون بچه رو بیار پایین میبیننش
ته هوفی کشید و یونا رو پایین گذاشت دستش رو سمت یونا برد و اون رو گرفت و همشون وارد جنگل شدن نامجون، جین ، یونگی و ته اسلحه دستشون بود به صورت دایره ای دور کوک و جی هوپ و جیمین میچرخیدن که خطری رخ نده ته یونا رو داخل دایره برد که اتفاقی برای اون نیفته یونا هم رفت سمت کوک
+ داداشی خوبی الاناست که برسیم باشه ؟
$اره خوبم وروجک باشه
نامجون لبخندی زد و کمی جلوتر بیمارستان رو دید تفنگش رو داخل کتش گذاشت و سمت بیمارستان دوید چند دقیقه بعد کوک روی ویلچر بود و پرستارا سمت اتاق میبردنش و دکتر پشتشون وارد اتاق شد
چند ساعتی بود که اینجا بودن ته و جیهوپ رفته بودن تا یه اتاق بگیرن و یونا بغل جین خوابش برده بود دکتر از اتاق بیرون اومد و نامجون سمتش هجوم برد
×چیشد حالش خوبه دکتر وضعیتش چیطوره؟
دکتر لبخندی زد
۱۴.۵k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.