part 188
#part_188
#فرار
از پله ها رفتم پایین متین و دیاتا نبودن رفتم تو آشپز خونه و به یکی از دخترا درخواست کیک شکلاتی رو دادم قهوه هم تازه خورده بود بسشه از فکرای خودم خندم گرفت اگه نتونم این نقشمو خوب بیام کلاهم پس معرکست باید برم تو جلد هری پاتری خودم کیک شکلاتی رو که با کلی سلیقه دیزاین کرده بودن برداشتم و رفتم سمت اتاقش خدا تا اولین امامزاده پابرهنه میدوم فقط این الان رو دنده راست باشه و نقشم بگیره عین این دخترای مودب و خانوم اول در زدم با صدای بفرماییدش درو باز کردم ایششش پسره پرو حالا نمیگفتیم من میومدم انگار پشت در منتظر میموندم فکر نکنی خبریه درو باز کردمو اروم وارد شدم ارسلان سرش طبق معمول تو لپتابش بود و اصلا انگار نه انگار منه بدبخت کلی با ناز و پرستیژ وارد شدم که خرش کنم دیدم نخیر ازین آبی گرم نمیشه یه اهم گفتم و رفتم جلو و بشقاب کیک خوشگلمو گذاشتم رو میزش که نگاش با تعجب کشیده شد و از رو کیک اومد به صورت من داشت خندم میگرفت الان براش حکم الیس در سرزمین عجایبو داشتم یه لبخند ناز زدم و با لحن با مزه ای گفتم
- غرق شدی توش یکم بیا بیرون !
با تعجب فقط داشت نگام میکرد آخر خندم گرفت و تصمیم گرفتم یکم طبیعی ترش کنم والا بچم رفت تو شوک تا بوده من فقط پاچشو گرفتم اخه بشقابو برداشتمو نشستم رو تخت شیطون وبدجنس گفتم
- خب گویا نمیخوای از کیکم بهت بدم ؟؟ تنها بخورمش؟
چنگالو برداشتمو یکم از خامشو گذاشتم تو دهنم ارسلان بلاخره از بهت خارج شد و خندش گرفت
- نیکا حالت خوبه کارای تاریخی میکنی ؟؟
خندم گرفت ولی ابرو هامو بالا انداختم
- نوچ مگه بیکارم داشتم کیکمو میخوردم گفتم یکم تریپ ادمای مهربون و دست و دلبازو دربیارم که دیدم اصلا طاقتشو ندارم اخه کی میتونه ازین کیک خوشمزه بگذره ؟؟
تک خنده ای کرد
- ولی تو اونو واسه من اورده بودی
پشت چشمی نازک کردمو با ناز گفتم
- وا چه حرفا
#فرار
از پله ها رفتم پایین متین و دیاتا نبودن رفتم تو آشپز خونه و به یکی از دخترا درخواست کیک شکلاتی رو دادم قهوه هم تازه خورده بود بسشه از فکرای خودم خندم گرفت اگه نتونم این نقشمو خوب بیام کلاهم پس معرکست باید برم تو جلد هری پاتری خودم کیک شکلاتی رو که با کلی سلیقه دیزاین کرده بودن برداشتم و رفتم سمت اتاقش خدا تا اولین امامزاده پابرهنه میدوم فقط این الان رو دنده راست باشه و نقشم بگیره عین این دخترای مودب و خانوم اول در زدم با صدای بفرماییدش درو باز کردم ایششش پسره پرو حالا نمیگفتیم من میومدم انگار پشت در منتظر میموندم فکر نکنی خبریه درو باز کردمو اروم وارد شدم ارسلان سرش طبق معمول تو لپتابش بود و اصلا انگار نه انگار منه بدبخت کلی با ناز و پرستیژ وارد شدم که خرش کنم دیدم نخیر ازین آبی گرم نمیشه یه اهم گفتم و رفتم جلو و بشقاب کیک خوشگلمو گذاشتم رو میزش که نگاش با تعجب کشیده شد و از رو کیک اومد به صورت من داشت خندم میگرفت الان براش حکم الیس در سرزمین عجایبو داشتم یه لبخند ناز زدم و با لحن با مزه ای گفتم
- غرق شدی توش یکم بیا بیرون !
با تعجب فقط داشت نگام میکرد آخر خندم گرفت و تصمیم گرفتم یکم طبیعی ترش کنم والا بچم رفت تو شوک تا بوده من فقط پاچشو گرفتم اخه بشقابو برداشتمو نشستم رو تخت شیطون وبدجنس گفتم
- خب گویا نمیخوای از کیکم بهت بدم ؟؟ تنها بخورمش؟
چنگالو برداشتمو یکم از خامشو گذاشتم تو دهنم ارسلان بلاخره از بهت خارج شد و خندش گرفت
- نیکا حالت خوبه کارای تاریخی میکنی ؟؟
خندم گرفت ولی ابرو هامو بالا انداختم
- نوچ مگه بیکارم داشتم کیکمو میخوردم گفتم یکم تریپ ادمای مهربون و دست و دلبازو دربیارم که دیدم اصلا طاقتشو ندارم اخه کی میتونه ازین کیک خوشمزه بگذره ؟؟
تک خنده ای کرد
- ولی تو اونو واسه من اورده بودی
پشت چشمی نازک کردمو با ناز گفتم
- وا چه حرفا
۱.۶k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.