فیک ۶٣
هانور
چشماشو باز کرد اولش چیزی واضح نبود بعد دیدش بهتر شد
با دینه انباری تعجب کرد سرش خیلی درد میکرد
میخواست داد بزنه که فهمید به دهنش چسب زدن
نگاهی به پایین انداخت با دیدنه خودش که روی صندلی بسته شده بود
تعجبی نکرد
معلوم بود که قرار اتفاق بدی بیوفته آخر بازی چیز خوبی اتفاق نمیوفته
پنج دقیقه شد صدای در اومد
دوتا غول همراه به پسره که میخورد ٣٨باشه اومدن داخل مرد وقتی دید هانور بیدار شده شروع کرد به دست زدن
ناشناس:چخبر خانم کیم یا جئون کدومشون دوست داری؟؟
اومد جلوه حسب روی دهنه هانول کند
هانول:کی هستی مردتیکه فکر کردی خرم (شروع کرد به خندیدن
ناشناس:او او خانم کیم بدت اومد اون فسقلی چطوره ؟
هانور: خوبه سلام به دشمنه باباش میرسونه
ناشناس:انگار خبر داری ...بازش کنین ببریدش اتاقش
هانور:چی میگی مردتیکه خیلی دلم میخواد کوک بفهمه زنش و بچش پیشه تو هستن میدونی که چه بلای سرت میاره
ناشناس:خیلی دلت میخواد بلایی که سره خانوادم آرود سرت بیارم ...ولی من میخوام بهش فرصت درباره بدم
انواع دیگه چیزی نگفت
دست و پای هانول باز کردن یکی از مرد ها هانور از پشت هول داد و گفت
مرد ::راه برو
ناشناس:حواست باشه دارای جئون پیشه مون هس اگر اتفاقی براش بیوفته چی میشه
هانول بردن به اتاقش
.......
کوک
امروز خبری از هانور نبود عجیب تر این دیگه پیامه کوفتی نیومد
بلند شدم از شرکت زدم بیرون به سمت خونه حرکت کردم امروز چون ماشینم خراب بود مجبور بدم با تاکسی برم
(حال کنین 😂)
وقتی رسیدم به سمت خونه رفتم اومدم کلید بندازم که در باز بود شک کردم چون هانول از خونه نیومد بیرون
اسلحشو درآورد از پشتش آورم دره خونه رو باز کرد و رفت داخل اما هیچکس نبود سریع به سمت اتاق خواب رفت اما هانول نبود داشت کم کم عصبی میشد
سریع از خونه زد بیرون به سمت ماشینش رفت درخ ماشینو باز کرد و دربینو دراورد فیلمه ضبط شده بود نگاه کرد اما ماشین پلاک نداشت و چهره های آدما آشنا نبودن این کوک رو میترسند سریع گوشیش درآورد
شماره کای رو گرفت
چشماشو باز کرد اولش چیزی واضح نبود بعد دیدش بهتر شد
با دینه انباری تعجب کرد سرش خیلی درد میکرد
میخواست داد بزنه که فهمید به دهنش چسب زدن
نگاهی به پایین انداخت با دیدنه خودش که روی صندلی بسته شده بود
تعجبی نکرد
معلوم بود که قرار اتفاق بدی بیوفته آخر بازی چیز خوبی اتفاق نمیوفته
پنج دقیقه شد صدای در اومد
دوتا غول همراه به پسره که میخورد ٣٨باشه اومدن داخل مرد وقتی دید هانور بیدار شده شروع کرد به دست زدن
ناشناس:چخبر خانم کیم یا جئون کدومشون دوست داری؟؟
اومد جلوه حسب روی دهنه هانول کند
هانول:کی هستی مردتیکه فکر کردی خرم (شروع کرد به خندیدن
ناشناس:او او خانم کیم بدت اومد اون فسقلی چطوره ؟
هانور: خوبه سلام به دشمنه باباش میرسونه
ناشناس:انگار خبر داری ...بازش کنین ببریدش اتاقش
هانور:چی میگی مردتیکه خیلی دلم میخواد کوک بفهمه زنش و بچش پیشه تو هستن میدونی که چه بلای سرت میاره
ناشناس:خیلی دلت میخواد بلایی که سره خانوادم آرود سرت بیارم ...ولی من میخوام بهش فرصت درباره بدم
انواع دیگه چیزی نگفت
دست و پای هانول باز کردن یکی از مرد ها هانور از پشت هول داد و گفت
مرد ::راه برو
ناشناس:حواست باشه دارای جئون پیشه مون هس اگر اتفاقی براش بیوفته چی میشه
هانول بردن به اتاقش
.......
کوک
امروز خبری از هانور نبود عجیب تر این دیگه پیامه کوفتی نیومد
بلند شدم از شرکت زدم بیرون به سمت خونه حرکت کردم امروز چون ماشینم خراب بود مجبور بدم با تاکسی برم
(حال کنین 😂)
وقتی رسیدم به سمت خونه رفتم اومدم کلید بندازم که در باز بود شک کردم چون هانول از خونه نیومد بیرون
اسلحشو درآورد از پشتش آورم دره خونه رو باز کرد و رفت داخل اما هیچکس نبود سریع به سمت اتاق خواب رفت اما هانول نبود داشت کم کم عصبی میشد
سریع از خونه زد بیرون به سمت ماشینش رفت درخ ماشینو باز کرد و دربینو دراورد فیلمه ضبط شده بود نگاه کرد اما ماشین پلاک نداشت و چهره های آدما آشنا نبودن این کوک رو میترسند سریع گوشیش درآورد
شماره کای رو گرفت
۱۶.۵k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.