(سوکوکو درخواستی) ماه من
( خوب بچه ها بخاطر حفظ جان خود مجبور به نوشتن یک سوکوکو شدم ۷ پارتی یه چیزی هم بگم سن برای من تو سوکوکو مهم نیست من نمی نویسم سنو و حالا فقط لطفاً گذارشم نکنید)
از زبان راوی: ماه بالای آسمان نمایان بود چویا تو جنگل قدم میزد به دریاچه رسید کنار دریاچه نشست الهه ی جاذبه تنها کسی که بیدار بود تنهای تنها چشماش رو بست اشک از چشماش جاری شد درد تنهایی براش سخت بود چون همه ازش میترسیدن اما اون کاری نکرده هوا خیلی سرد شده بود داشت یخ میزد که یه چیز گرم روش افتاد و دست هایی دورش حلقه شدن نگاه کرد اون اون شخص پادشاه سرزمین دازای بود سریع بلند شد
و تعظیم کرد
+ سرورم شما اینجا چیکار می کنید
- اینجا سرده بیا بریم
+ نه سروم مردم میگن من خطرناکم بهتره شما برین من بهتره از همه دور باشن
یهو دازای صورتش رو نزدیک صورت چویا کرد
- مردم هر چی میخوان بگن تو حق نداری یک قدم ازم دور شی
یهو با یه دستمال بی هوش شد
از زبان راوی: ماه بالای آسمان نمایان بود چویا تو جنگل قدم میزد به دریاچه رسید کنار دریاچه نشست الهه ی جاذبه تنها کسی که بیدار بود تنهای تنها چشماش رو بست اشک از چشماش جاری شد درد تنهایی براش سخت بود چون همه ازش میترسیدن اما اون کاری نکرده هوا خیلی سرد شده بود داشت یخ میزد که یه چیز گرم روش افتاد و دست هایی دورش حلقه شدن نگاه کرد اون اون شخص پادشاه سرزمین دازای بود سریع بلند شد
و تعظیم کرد
+ سرورم شما اینجا چیکار می کنید
- اینجا سرده بیا بریم
+ نه سروم مردم میگن من خطرناکم بهتره شما برین من بهتره از همه دور باشن
یهو دازای صورتش رو نزدیک صورت چویا کرد
- مردم هر چی میخوان بگن تو حق نداری یک قدم ازم دور شی
یهو با یه دستمال بی هوش شد
۵.۲k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.