داستان عضو هشتم بی تی اس ۷
بعد از اینکه قطع کردم رفتم پیش اعضا باهم غذا خوردیم کمی باهم حرف زدیم . ا/ت : ام
جیمین : راستی تو با من و کوک و تهیونگ هم اتاقی هستی
ا/ت : ممنونم
رفتم اتاق وای چه قشنگه
از زبان راوی
بعد از اینکه ا/ت رفت اتاق
اعضا میگفتند
خیلی دختر کیوتیه
معلوم بود که ا/ت خیلی خسته است
تهیونگ ؛: برم ببینم داره چه کار می کنه
از زبان تهیونگ
رفتم اتاق دیدم رو تخت خوابیده چه قدر ناز خوابیده همیشه میخواستم ا/ت بیاد خانه ی ما
از زبان ا/ت
صبح پاشدم دیدم جیمین بالای سرمه
جیمین : صبح بخیر عزیزم بیا بریم صبحونه بخوریم
دستمو گرفت و رفتیم پایین با اعضا سلام کردیم و بعد از اینکه صبحونه خوردیم اعضا گفتن باید بریم تمرین
جیمین : راستی تو با من و کوک و تهیونگ هم اتاقی هستی
ا/ت : ممنونم
رفتم اتاق وای چه قشنگه
از زبان راوی
بعد از اینکه ا/ت رفت اتاق
اعضا میگفتند
خیلی دختر کیوتیه
معلوم بود که ا/ت خیلی خسته است
تهیونگ ؛: برم ببینم داره چه کار می کنه
از زبان تهیونگ
رفتم اتاق دیدم رو تخت خوابیده چه قدر ناز خوابیده همیشه میخواستم ا/ت بیاد خانه ی ما
از زبان ا/ت
صبح پاشدم دیدم جیمین بالای سرمه
جیمین : صبح بخیر عزیزم بیا بریم صبحونه بخوریم
دستمو گرفت و رفتیم پایین با اعضا سلام کردیم و بعد از اینکه صبحونه خوردیم اعضا گفتن باید بریم تمرین
۲۲.۷k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.