Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
(فرزین)
رفتم تو اتاق ارتا ک با ماشین هاش بازی میکرد
فرزین:اجازه هست بیام داخل؟
ارتا:خونه خودتونه چرا اجازه میگیرید
فرزین:اینجا خونه شما پسرم
رفتم کنارش نشستم
ارتا:بابا شما بچه جدیدی رو دوست دارید؟
فرزین:فداتشم من همتون به اندازه دوست دارم
ارتا:مامانم به اندازه دوست داری؟
فرزین:نه مامانتو بی نهایت دوست دارم نفس من بند به اون
ارتا:بابا؟
فرزین:جونم
ارتا:باهات قهرم
فرزین:چرا؟
ارتا:چون گفتی میخوای گم گورم کنی
فرزین:شوخی کردم
ارتا:شوخی براش شما بود برای من مساوی با شکستن قلبم بود
فرزین:این حرف هایی گنده تر از دهنتو از کی یاد گرفتی
ارتا:عمو پوریا
فرزین:تیکه تیکش میکنم
ارتا:تیک تیکش کنی میری زندان بعد من طاقت ناراحتی مامان ندارم میرم براش شوهر پیدا میکنم بعد تو از زندان میایی دق میکنی
فرزین:بهدیس(باداد)
(بهدیس)
داشتم کتاب میخوندم ک با داد فرزین به خودم امدم و رفتم تو اتاق ارتا
بهدیس:چیشده؟
فرزین:این بچت داره خیلی گوه میخوره
فرزین دستشو اورد بالا ک ارتا رو بزنه رفتم جلو ارتا
بهدیس:بچمو بزنی باید منم بزنی
فرزین:برو کنار بهدیس
بهدیس:بچه ی یک گوه خورده
فرزین:تو لوسش کردی اگه میذاشتی من تربیتش کنم الان اینقدر پرو نمشد(باداد)
فرزین از خونه زد بیرون درکش میکردم اخه ارتاهم خیلی پرو شده بود
ارتا:مامان ببخشید(باگریه)
بهدیس:گریه نکن مامان
بغلش کردم
ارتا:میدونی من اینارو از خاله ایلین یادگرفتم اون مردهارو میورد خونه اونا حرف هایی زشت میزدن
بهدیس:واقعا؟
ارتا:اره مامانی بعضی وقت ها اون اقا با خاله ایلین میرفتن تو اتاق درهم قفل میکردن منم گشنم میشد تشنم میشد هرچی گریه میکردم گوش نمدادن
(فرزین)
رفتم تو اتاق ارتا ک با ماشین هاش بازی میکرد
فرزین:اجازه هست بیام داخل؟
ارتا:خونه خودتونه چرا اجازه میگیرید
فرزین:اینجا خونه شما پسرم
رفتم کنارش نشستم
ارتا:بابا شما بچه جدیدی رو دوست دارید؟
فرزین:فداتشم من همتون به اندازه دوست دارم
ارتا:مامانم به اندازه دوست داری؟
فرزین:نه مامانتو بی نهایت دوست دارم نفس من بند به اون
ارتا:بابا؟
فرزین:جونم
ارتا:باهات قهرم
فرزین:چرا؟
ارتا:چون گفتی میخوای گم گورم کنی
فرزین:شوخی کردم
ارتا:شوخی براش شما بود برای من مساوی با شکستن قلبم بود
فرزین:این حرف هایی گنده تر از دهنتو از کی یاد گرفتی
ارتا:عمو پوریا
فرزین:تیکه تیکش میکنم
ارتا:تیک تیکش کنی میری زندان بعد من طاقت ناراحتی مامان ندارم میرم براش شوهر پیدا میکنم بعد تو از زندان میایی دق میکنی
فرزین:بهدیس(باداد)
(بهدیس)
داشتم کتاب میخوندم ک با داد فرزین به خودم امدم و رفتم تو اتاق ارتا
بهدیس:چیشده؟
فرزین:این بچت داره خیلی گوه میخوره
فرزین دستشو اورد بالا ک ارتا رو بزنه رفتم جلو ارتا
بهدیس:بچمو بزنی باید منم بزنی
فرزین:برو کنار بهدیس
بهدیس:بچه ی یک گوه خورده
فرزین:تو لوسش کردی اگه میذاشتی من تربیتش کنم الان اینقدر پرو نمشد(باداد)
فرزین از خونه زد بیرون درکش میکردم اخه ارتاهم خیلی پرو شده بود
ارتا:مامان ببخشید(باگریه)
بهدیس:گریه نکن مامان
بغلش کردم
ارتا:میدونی من اینارو از خاله ایلین یادگرفتم اون مردهارو میورد خونه اونا حرف هایی زشت میزدن
بهدیس:واقعا؟
ارتا:اره مامانی بعضی وقت ها اون اقا با خاله ایلین میرفتن تو اتاق درهم قفل میکردن منم گشنم میشد تشنم میشد هرچی گریه میکردم گوش نمدادن
۵.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.