شکلات تلخ'
شکلات تلخ'
ᵖᵃʳᵗ'₄₈
اما دست خودش بریده شد
-چه غلطی میکنی
+ب..بخشید نمیخواستم دستت اینطوری بشه
پسرک چاقو رو از دست دخترک گرفت و پرت کرد....رفت تو اتاقو محکم درو بست
+و...ولی من مگه چه کار اشتباهی کردم
دخترک همونجا نشست و سرشو گذاشت رو زانوش
+گریه کردن بسع
دخترک سمت اتاق رفت پسرک رو دید که از دستش خون میچکه.....فورا سمتش رفت و دستشو در دست گرفت ......براش پماد زد باند پیچی کرد
-چرا اینکارارو میکنی
+....
پسرک چونه دخترک رو در دست گرفت
-وقتی سوال میپرسم جوابمو بده
دخترک اشکاش سرازیر شد و سرشو انداخت پایین
-هی هی با توام
پسرک سر دخترک رو بالا اورد
+چرا اینکارارو با من میکنی؟مگه چه کار اشتباهی کردم....بهت گفته بودم که به کسی چیزی نمیگم
-کی یادت اومد
+دیروز
-اگه ولت کنم جاییو داری که بری؟برمیگردی پیش اونایی که فقط بخواطر بیمه عمر پدر و مادرت تورو به فرزندی قبول کردن؟
+به هر حال که دخترشونم
-اصلا میدونی اونا کجان؟به تو گفتن میرن روستا ولی همونجا تو همون خونن
+تو از کجا میدونی؟
پسرک نگاهی به ساعت انداخت و بلند شد....کتشو روی شونش انداخت
-وقت ندارم باید برم....منو ببین اگه دوباره بخوای کاری کنی با شعله سیگارم همه جاتو سوراخ سوراخ میکنم
+کجا داری میری؟
-میرم که تو رو از بابات بخرم
+چ...چیکار میکنی...ن..نه نرو
پسرک درو از دخترک قفل کرد و با نیشخند از خونه بیرون زد...............................
#بلک_پینک_فیک_وانشات_نامجون_جین_یونگی_جیمین_هوسوک_تهیونگ_جونگ_کوک
ᵖᵃʳᵗ'₄₈
اما دست خودش بریده شد
-چه غلطی میکنی
+ب..بخشید نمیخواستم دستت اینطوری بشه
پسرک چاقو رو از دست دخترک گرفت و پرت کرد....رفت تو اتاقو محکم درو بست
+و...ولی من مگه چه کار اشتباهی کردم
دخترک همونجا نشست و سرشو گذاشت رو زانوش
+گریه کردن بسع
دخترک سمت اتاق رفت پسرک رو دید که از دستش خون میچکه.....فورا سمتش رفت و دستشو در دست گرفت ......براش پماد زد باند پیچی کرد
-چرا اینکارارو میکنی
+....
پسرک چونه دخترک رو در دست گرفت
-وقتی سوال میپرسم جوابمو بده
دخترک اشکاش سرازیر شد و سرشو انداخت پایین
-هی هی با توام
پسرک سر دخترک رو بالا اورد
+چرا اینکارارو با من میکنی؟مگه چه کار اشتباهی کردم....بهت گفته بودم که به کسی چیزی نمیگم
-کی یادت اومد
+دیروز
-اگه ولت کنم جاییو داری که بری؟برمیگردی پیش اونایی که فقط بخواطر بیمه عمر پدر و مادرت تورو به فرزندی قبول کردن؟
+به هر حال که دخترشونم
-اصلا میدونی اونا کجان؟به تو گفتن میرن روستا ولی همونجا تو همون خونن
+تو از کجا میدونی؟
پسرک نگاهی به ساعت انداخت و بلند شد....کتشو روی شونش انداخت
-وقت ندارم باید برم....منو ببین اگه دوباره بخوای کاری کنی با شعله سیگارم همه جاتو سوراخ سوراخ میکنم
+کجا داری میری؟
-میرم که تو رو از بابات بخرم
+چ...چیکار میکنی...ن..نه نرو
پسرک درو از دخترک قفل کرد و با نیشخند از خونه بیرون زد...............................
#بلک_پینک_فیک_وانشات_نامجون_جین_یونگی_جیمین_هوسوک_تهیونگ_جونگ_کوک
۶.۲k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.