Maybe the past p20
که دخترک کنار کشید
جئون نا امید دستش رو پایین انداخت و سعی کرد اون لبخند رو روی صورتش نگه داره
" پرنسس من چطوره ؟" jk
دخترک پوزخندی در جواب اون زد و گفت :
" خودت بهتر همه میدونی ،چون علتش خودتی " a,t
جئون باز هم ناامید نشد و سعی کرد بحث رو عوض کنه ، روی کاناپه ای که اون نزدیکی بود لم داد و دستش رو روی تکیه گاه کاناپه گذاشت و به بغلش اشاره کرد ، اون پوزخند که از سر نفرت بود هنوز روی صورتش بود لب زد :
" انتظار نداری که با اشتیاق بغلت کنم هوم ؟" a,t
سکوت بینشون شکسته شد و...
" اخر همین هفته ازدواج میکنیم ، برات سیم کارت جدید با گوشی جدید گرفتم ، آدمای قبل و همه رو باید فراموش کنی از جمله آقا پلیس ، فردا با هم میریم در خونش و بهش میگی که دیگه ازش خسته شدی و میخوای ازش جدا شی" jk
اگر می تونست همین الان خودش و با یه گلوله راحت میکرد تا ناراحتی اونو نبینه
"چه اعتمادی بهت بکنم که نمی کشیش دقتی ۵ سال پیش به من قول ازدواج و زندگی خوب میدادی و کارایی کردی باهام که هیچ دختری نمیتونه فکرشو بکنه " a,t
" میدونی که چاره ای نداری ، من میخوام باهات خوب رفتار کنم ولی کاری نکن بر خلاف میلم عمل کنم عروسک اون موقع دیگه ددی آروم نمیمونه" jk
"واقعا دوسم داری" a,t
" فکر میکنی چرا اینجایی؟" jk
" ازت سوال پرسیدم سوالمو با سوال جواب نده" a,t
" معلومه که دوست دارم عروسکم، ددی از عروسکش خیلی دور بوده و عروسکش باید شب عروسی واسش جبران کنه " jk
پوزخندی زد و گفت :
" جئون ، من اون دختر ساده ۱۸ ساله نیستم ، تو حق نداری حتی صورت منو لمس کنی چه برسه به شبی که میخوای ، خواستم بدونی اگه تو آتیشی من بنزین واسه سوختن توئم" a,t
" پس چیکار میخوای بکنی " jk
" باید تعهد بدی که فقط ازدواج میکنیم و هیچ کاری با من یا من با تو ندارم حتی در مواقع ضروری " a,t
" کاری میکنم خودت له له بزنی واسه بوسیدنم "jk
جئون نا امید دستش رو پایین انداخت و سعی کرد اون لبخند رو روی صورتش نگه داره
" پرنسس من چطوره ؟" jk
دخترک پوزخندی در جواب اون زد و گفت :
" خودت بهتر همه میدونی ،چون علتش خودتی " a,t
جئون باز هم ناامید نشد و سعی کرد بحث رو عوض کنه ، روی کاناپه ای که اون نزدیکی بود لم داد و دستش رو روی تکیه گاه کاناپه گذاشت و به بغلش اشاره کرد ، اون پوزخند که از سر نفرت بود هنوز روی صورتش بود لب زد :
" انتظار نداری که با اشتیاق بغلت کنم هوم ؟" a,t
سکوت بینشون شکسته شد و...
" اخر همین هفته ازدواج میکنیم ، برات سیم کارت جدید با گوشی جدید گرفتم ، آدمای قبل و همه رو باید فراموش کنی از جمله آقا پلیس ، فردا با هم میریم در خونش و بهش میگی که دیگه ازش خسته شدی و میخوای ازش جدا شی" jk
اگر می تونست همین الان خودش و با یه گلوله راحت میکرد تا ناراحتی اونو نبینه
"چه اعتمادی بهت بکنم که نمی کشیش دقتی ۵ سال پیش به من قول ازدواج و زندگی خوب میدادی و کارایی کردی باهام که هیچ دختری نمیتونه فکرشو بکنه " a,t
" میدونی که چاره ای نداری ، من میخوام باهات خوب رفتار کنم ولی کاری نکن بر خلاف میلم عمل کنم عروسک اون موقع دیگه ددی آروم نمیمونه" jk
"واقعا دوسم داری" a,t
" فکر میکنی چرا اینجایی؟" jk
" ازت سوال پرسیدم سوالمو با سوال جواب نده" a,t
" معلومه که دوست دارم عروسکم، ددی از عروسکش خیلی دور بوده و عروسکش باید شب عروسی واسش جبران کنه " jk
پوزخندی زد و گفت :
" جئون ، من اون دختر ساده ۱۸ ساله نیستم ، تو حق نداری حتی صورت منو لمس کنی چه برسه به شبی که میخوای ، خواستم بدونی اگه تو آتیشی من بنزین واسه سوختن توئم" a,t
" پس چیکار میخوای بکنی " jk
" باید تعهد بدی که فقط ازدواج میکنیم و هیچ کاری با من یا من با تو ندارم حتی در مواقع ضروری " a,t
" کاری میکنم خودت له له بزنی واسه بوسیدنم "jk
۳۱.۷k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.