تکپارتی شوگا♥
مثل همیشه داخل کافه درحال پیانو زدن بود
که با صدای باز و بسته شدن در کافه
سرش رو بلند با دیدن شخصی که
وارد شد برای چند لحظه
دست از پیانو زدن برداشت و دوباره شروع
به پیانو زدن کرد
هر بار که دختر روبروش رو میدید دردی در قلبش
به وجود میومد
سخت بود برایش هروز دختری که دوست دارد رو کنار شخص دیگه ای ببینه
ولی چیزی که برایش عجیب بود دیدن دخترک که برای اولین بار تنها به کافه اومده بود
به مسیر رفتن دخترک نگاه میکرد که به سمت صندلی کنار پنجره بود
دخترک با بقیه روز ها خیلی فرق داشت
چهره اش غمگین بود و پر از درد
مین یونگی شروع کرد به نواختن اهنگ شانزه لیزه
که دخترک با شروع شدن اهنگ شروع کرد به بیصدا اشک ریختن
مدتی گذشته بود که دخترک هنوز به بیرون کافه خیره بود یونگی دلش رو به دریا زد و تصمیم گرفت بره پیش دخترک بشینه
اروم صندلی کنار دخترک کشید و کنارش نشست
دخترک نگاهش رو از بیرون به سمت
یونگی چرخاند
_سلام من مین یونگی هستم
+سلام
ما همدیگه رو میشناسیم؟
_خب من چند بار دیدمت
+واقعا کجا
_داخل همین کافه من پیانیست اینجام
+واقعا من تاهالا توجه نکرده بودم تو خیلی خوب اهنگ میزنی
_راستش با یکی از اهنگ ها شروع کردی گریه کردن
نگران شدم
+خب راستش اون اهنگ منو یاد دوست پسرم انداخت
_اوه همون پسره که باهاش میای
+خب راستش ما کات کردیم
_واقعا چرا باهاش کات کردی
+خب اون خیانت کرد
یونگی نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت
شاید الان فرصتی بود بالاخره به کسی که دوسش داره برسه
دختر نگاهی به ساعتش انداخت و با عجله از سر جاش بلند شد
_اتفاقی افتاده؟
+خب نه فقط یکم دیرم شده باید برم
دخترک از مغازه خارج شد همینجور که یونگی به مسیر رفتنش خیره بود نگاهش رو به میز داد که متوجه شد کیفش جا گذاشته
.
.
+سلام ببخشید عصری من اومده بودم کافه کیفم جا گذاشتم شما ندیدینش
: اوه بله پیانیست کافه یه کیف به ما تحویل داد ببینید خودشو
و با قرار دادن کیف روی میز دخترک به علامت مثب سرش رو تکون داد و از مغازه خارج شد
کیفش رو باز کرد تا ببینه محتویات داخلش
سرجاشون هستن که با یه برگه روبرو شد
به ارومی برگه رو باز کرد و شروع کرد به خوندن
متن اعتراف بود از طرف یونگی لبخندی گوشه لبش نشست یونگی کسی بود که قلب شکسته دخترک رو میتونست ترمیم کنه
و این موقعیت فرصتی بود برای هردو انها
.
.
.
.
حمایت یادتون نره♥
که با صدای باز و بسته شدن در کافه
سرش رو بلند با دیدن شخصی که
وارد شد برای چند لحظه
دست از پیانو زدن برداشت و دوباره شروع
به پیانو زدن کرد
هر بار که دختر روبروش رو میدید دردی در قلبش
به وجود میومد
سخت بود برایش هروز دختری که دوست دارد رو کنار شخص دیگه ای ببینه
ولی چیزی که برایش عجیب بود دیدن دخترک که برای اولین بار تنها به کافه اومده بود
به مسیر رفتن دخترک نگاه میکرد که به سمت صندلی کنار پنجره بود
دخترک با بقیه روز ها خیلی فرق داشت
چهره اش غمگین بود و پر از درد
مین یونگی شروع کرد به نواختن اهنگ شانزه لیزه
که دخترک با شروع شدن اهنگ شروع کرد به بیصدا اشک ریختن
مدتی گذشته بود که دخترک هنوز به بیرون کافه خیره بود یونگی دلش رو به دریا زد و تصمیم گرفت بره پیش دخترک بشینه
اروم صندلی کنار دخترک کشید و کنارش نشست
دخترک نگاهش رو از بیرون به سمت
یونگی چرخاند
_سلام من مین یونگی هستم
+سلام
ما همدیگه رو میشناسیم؟
_خب من چند بار دیدمت
+واقعا کجا
_داخل همین کافه من پیانیست اینجام
+واقعا من تاهالا توجه نکرده بودم تو خیلی خوب اهنگ میزنی
_راستش با یکی از اهنگ ها شروع کردی گریه کردن
نگران شدم
+خب راستش اون اهنگ منو یاد دوست پسرم انداخت
_اوه همون پسره که باهاش میای
+خب راستش ما کات کردیم
_واقعا چرا باهاش کات کردی
+خب اون خیانت کرد
یونگی نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت
شاید الان فرصتی بود بالاخره به کسی که دوسش داره برسه
دختر نگاهی به ساعتش انداخت و با عجله از سر جاش بلند شد
_اتفاقی افتاده؟
+خب نه فقط یکم دیرم شده باید برم
دخترک از مغازه خارج شد همینجور که یونگی به مسیر رفتنش خیره بود نگاهش رو به میز داد که متوجه شد کیفش جا گذاشته
.
.
+سلام ببخشید عصری من اومده بودم کافه کیفم جا گذاشتم شما ندیدینش
: اوه بله پیانیست کافه یه کیف به ما تحویل داد ببینید خودشو
و با قرار دادن کیف روی میز دخترک به علامت مثب سرش رو تکون داد و از مغازه خارج شد
کیفش رو باز کرد تا ببینه محتویات داخلش
سرجاشون هستن که با یه برگه روبرو شد
به ارومی برگه رو باز کرد و شروع کرد به خوندن
متن اعتراف بود از طرف یونگی لبخندی گوشه لبش نشست یونگی کسی بود که قلب شکسته دخترک رو میتونست ترمیم کنه
و این موقعیت فرصتی بود برای هردو انها
.
.
.
.
حمایت یادتون نره♥
۲۰.۶k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.