عشق سفید پارت ۱۳ فیک بی تی اس
عشق سفید پارت ۱۳ #فیک_بی_تی_اس
+: بابا میشه صحبت کنیم؟
ب.ا: باشه دخترم بگو
+: آممم من و شوگا که باهم بودیم ها... بهم پیشنهاد ازدواج داد و من قبول کردمممم(ذوق)
ب.ا: واقعااا چه خوببب... زنگ بزن فردا شام بیان خاستگاری
+: باشههه
ا.ت به شوگا زنگ زد و گفت میان
پرش زمانی به خاستگاری
ا.ت ویو
لباسم رو پوشیدم[اسلاید دوم] برق لبم رو تمدید کردم و رفتم پایین منتظر بودم تا بیان که ۵ دقیقه بعد زنگ در خورد... رفتم باز کردم که شوگا و مامان باباش رو دیدم
+: سلام خوش اومدین(لبخند)
م.ش: به به دختر خوشگلم سلام
ب.ش: سلام عروس گلم
_: چه خوشگل شدی عزیزم
+:(خجالت کشید)بفرمایین تو
رفتن داخل و نشستن
ب.ا: خوش اومدین
ب.ش: ممنون... خب هرچه زودتر میرم سر اصل مطلب... شوگا به ا.ت پیشنهاد ازدواج داد و اونم قبول کرد و خب باید میومدیم خاستگاری و رضایت تو رم میگرفتیم
ب.ا: حالا که بچه ها همو دوس دارن من که مشکلی ندارم
م.ش: عالیه ... پس فامیل شدیم(خنده)
ب.ش: مبارکه
ب.ا: خب عروسی رو کی بگیریم؟
_: همین فردا
همه: (خنده)
ب.ش: پسرم فردا نمیشه که باید خرید اینا بکنین مکان رو رزرو کنیم و...
ب.ا: درسته دوروز دیگه بهتره
م.ش: موافقم دو روز دیگه خوبه
ب.ا: خوبه پس بفرماید شام
همه شام رو خوردن و رفتن
پرش زمانی به روز عروسی
ا.ت ویو
لباس عروسیم رو پوشیدم [اسلاید سوم]و یه نگاه به میکاپ ساده و قشنگم انداختم... برق لبم رو تمدید کردم و در رو باز کردم که بابام رو جلوی در دیدم ... بازوی پدرم رو گرفتم و آروم از پله ها پایین اومدیم ... رسیدیم به جایگاه که پدرم دستم رو توی دست شوگا گذاشت ...
عاقد: شما خانم پارک ا.ت آیا قبول میکنید که شما را به عقد دائمی آقای مین در بیاوریم؟(نمیدونم درست گفتم یا نه)
+: بلهه
عاقد: (همونارو به شوگا گف)
_: بلههه
همه دست زدن
پایان
هعی این فیک هم تمام شددد هووو
شاید بعد عید فیک بعدی رو بزارم🙂☁️
+: بابا میشه صحبت کنیم؟
ب.ا: باشه دخترم بگو
+: آممم من و شوگا که باهم بودیم ها... بهم پیشنهاد ازدواج داد و من قبول کردمممم(ذوق)
ب.ا: واقعااا چه خوببب... زنگ بزن فردا شام بیان خاستگاری
+: باشههه
ا.ت به شوگا زنگ زد و گفت میان
پرش زمانی به خاستگاری
ا.ت ویو
لباسم رو پوشیدم[اسلاید دوم] برق لبم رو تمدید کردم و رفتم پایین منتظر بودم تا بیان که ۵ دقیقه بعد زنگ در خورد... رفتم باز کردم که شوگا و مامان باباش رو دیدم
+: سلام خوش اومدین(لبخند)
م.ش: به به دختر خوشگلم سلام
ب.ش: سلام عروس گلم
_: چه خوشگل شدی عزیزم
+:(خجالت کشید)بفرمایین تو
رفتن داخل و نشستن
ب.ا: خوش اومدین
ب.ش: ممنون... خب هرچه زودتر میرم سر اصل مطلب... شوگا به ا.ت پیشنهاد ازدواج داد و اونم قبول کرد و خب باید میومدیم خاستگاری و رضایت تو رم میگرفتیم
ب.ا: حالا که بچه ها همو دوس دارن من که مشکلی ندارم
م.ش: عالیه ... پس فامیل شدیم(خنده)
ب.ش: مبارکه
ب.ا: خب عروسی رو کی بگیریم؟
_: همین فردا
همه: (خنده)
ب.ش: پسرم فردا نمیشه که باید خرید اینا بکنین مکان رو رزرو کنیم و...
ب.ا: درسته دوروز دیگه بهتره
م.ش: موافقم دو روز دیگه خوبه
ب.ا: خوبه پس بفرماید شام
همه شام رو خوردن و رفتن
پرش زمانی به روز عروسی
ا.ت ویو
لباس عروسیم رو پوشیدم [اسلاید سوم]و یه نگاه به میکاپ ساده و قشنگم انداختم... برق لبم رو تمدید کردم و در رو باز کردم که بابام رو جلوی در دیدم ... بازوی پدرم رو گرفتم و آروم از پله ها پایین اومدیم ... رسیدیم به جایگاه که پدرم دستم رو توی دست شوگا گذاشت ...
عاقد: شما خانم پارک ا.ت آیا قبول میکنید که شما را به عقد دائمی آقای مین در بیاوریم؟(نمیدونم درست گفتم یا نه)
+: بلهه
عاقد: (همونارو به شوگا گف)
_: بلههه
همه دست زدن
پایان
هعی این فیک هم تمام شددد هووو
شاید بعد عید فیک بعدی رو بزارم🙂☁️
۱۲.۴k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.