روزگار روانی
ادامه پارت۱۲
ویو ات
یک هفته گذشت ولی من هنوز. تو همون اتاقم و تهیونگ هعی میخواد بهم نزدیک بشه چند روز دیگه حتی بیرون نمیرم و غذا نمیخورم امروز روز نقشه بود رفتم بیرون همه جا رو دیدم هیچ کس نبود رفتم پایین و رفتم دم در عمارت که
تهیونگ:جایی میخوای بری ات
پشت سرم نگاه کردم تهیونگ بود سریع در باز کردم لعنت بهش اینجا رو چیکار کنم که دیدم ماشین تهیونگ جلوی در سویچشو چیکار کنم پشت سرمو نگاه کردم تهیونگ داشت میومد نزدیک رفتم تو ماشین در قفل کردم نگاه کردم دیدم سوییچ هست سریع روشنش کردم که یهو تهیونگ به شیشه ضربه میزد
تهیونگ:تو اگه بتونی تا در ورودی میتونی بری پس دختر خوبی باش بیا بیرون
ات:هه باش
سریع رفتم ماشین حرکت دادم رفتم که چند نفر جلو در بودن منم بدون توقف رفتم سمتشون که رفتن کنار رفتم بیرون
ات:یسس آفرین ات آفرین خانوم کیم هه (داد)
داشتم خوشحالی میکردم که دیدم چندتا ماشین مشکی دارن میان ماشینهای تهیونگ بود رفتم سرعت زیاد کردم که اومد کنارم و شیشه ماشین آورد پایین دیدم تهیونگ و سرعتمو بیشتر کردم و رفتم به چهار راه رسیدم سریع رد شدم ولی تهیونگ موند که یهو...
ویو ات
یک هفته گذشت ولی من هنوز. تو همون اتاقم و تهیونگ هعی میخواد بهم نزدیک بشه چند روز دیگه حتی بیرون نمیرم و غذا نمیخورم امروز روز نقشه بود رفتم بیرون همه جا رو دیدم هیچ کس نبود رفتم پایین و رفتم دم در عمارت که
تهیونگ:جایی میخوای بری ات
پشت سرم نگاه کردم تهیونگ بود سریع در باز کردم لعنت بهش اینجا رو چیکار کنم که دیدم ماشین تهیونگ جلوی در سویچشو چیکار کنم پشت سرمو نگاه کردم تهیونگ داشت میومد نزدیک رفتم تو ماشین در قفل کردم نگاه کردم دیدم سوییچ هست سریع روشنش کردم که یهو تهیونگ به شیشه ضربه میزد
تهیونگ:تو اگه بتونی تا در ورودی میتونی بری پس دختر خوبی باش بیا بیرون
ات:هه باش
سریع رفتم ماشین حرکت دادم رفتم که چند نفر جلو در بودن منم بدون توقف رفتم سمتشون که رفتن کنار رفتم بیرون
ات:یسس آفرین ات آفرین خانوم کیم هه (داد)
داشتم خوشحالی میکردم که دیدم چندتا ماشین مشکی دارن میان ماشینهای تهیونگ بود رفتم سرعت زیاد کردم که اومد کنارم و شیشه ماشین آورد پایین دیدم تهیونگ و سرعتمو بیشتر کردم و رفتم به چهار راه رسیدم سریع رد شدم ولی تهیونگ موند که یهو...
۱۴.۱k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.