Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۴۵
ورداشتم
سعید:الو اقاجون تروخدا بیاین بیمارستان من میترسم
اقاجون:چیشده سعید حالتون خوبه؟
سعید:نمدونم ملیحه بچش داره به دنیا میاد دلشوره تو جونم افتاده اوردمش یک بیمارستان
اقاجون:الان با مامانش میام
بعد یکساعت با مامان ملیحه سونگل امدش
سعید:الان یکساعت رفتن تو اتاق عمل خبری ازشون نیست
زنعمو:یا ضامن اهو
همنجور که حرف میزدیم دکتر امد بیرون با سرعت به سمتش رفتیم
سعید:چیشده خانوم دکتر حال خانومم چطوره؟
دکتر:حال خانمتون خوبه ولی
سعید:ولی چی؟
دکتر:متسفانه بچتون از دست دادین
دست پاهام شل شد که افتادم گوشام چیزی نمشنید دکتر پرستار هارو صدا زد و به سمتت امدن
(یکساعت بعد)
بهم ارامش بخش زده بودن حتی به ملیحه رفتم پیش ملیحه که گریه میکرد رفتم پیشش و دست هاشو گرفتم
ملیحه:بچم دیدی چیشده؟ها؟سعید چیکار کنم
سعید:تغصیر من بود(خودشو کتک میزنه
(ملیحه)
یکدفعه دیدم سعید شروع کرد به کتک زدن خودش دست هاش گرفتم من از این جور چیزا میترسیدم
ملیحه:نکن نکن سعید درست میشه
سعید:تغصیر من بود من بچمون رو کشتم
ملیحه:نه عزیز دل من قسمت بود تو چرا خودتو سرزنش میکنی تو که عشق منی تو سعید منی تو باشی بچه میخوام چیکار
سعید:من الان باید تورو اروم کنم نه تو منو
ملیحه:تو باشی من ارومم فقط باش
(۱ماه بعد)
(شیرین)
ما امده بودیم خونه میکائل که برده بودیم کمپ اعتیاده و تو این ۱ ماه بچمون پیش سعید ملیحه بودن
میکائل خیلی درد میکشید و این خیلی منو ازار میداد
میکائل: درد دارم شیرین
شیرین: دردت به جونم
میکائل: خدانکنه حقمه من باید برای تو شیدا همه کار بکنم(شیدا اسم دخترشون)
شیرین: یک فکت امروز خوندم خیلی جالب بود
میکائل:چی؟
شیرین: گفته بود اون زن شوهر هایی که بچشون اولیشون دختره یعنی عشقشون عمیق تر و واقعی تره
میکائل: پسرا چی؟
شیرین: برای پسرا نوشته بود اونایی که بچه اولشون پسره یعنی برای همه دیگه احترام و ارزش قائلن
میکائل: پس دوست دارم
شیرین:منم دوست دارم عشق من
میکائل:میدونستی من تو شبیه چیم؟
شیرین:نه شبیه چی؟
میکائل: شبیه شکر قهوه ایم
شیرین: یعنی چی؟
میکائل:نمدونم خودمون بعدن میفهمم یعنی چی
دوتایمون زدیم زیر خنده
داستان ماهم به پایان رسید و خب هیچ وقت نفهمیدم کی مارو میخواست بکشه و هیچ وقت سعید نگفت و خب عشقمون عشق سختی بود با کلی مشکلات و دردسر خودش و خب این داستان درباره دوتا عشق بود سعید ملیحه
و این دفعه متفاوت تر از رمان هایی دیگه بود کلا ژانرش عاشقانه بود با اینکه اخرش بد تموم شد ولی خب امیدوارم خوشتون امده باشه ممنون ازتون مرسی
Part۱۴۵
ورداشتم
سعید:الو اقاجون تروخدا بیاین بیمارستان من میترسم
اقاجون:چیشده سعید حالتون خوبه؟
سعید:نمدونم ملیحه بچش داره به دنیا میاد دلشوره تو جونم افتاده اوردمش یک بیمارستان
اقاجون:الان با مامانش میام
بعد یکساعت با مامان ملیحه سونگل امدش
سعید:الان یکساعت رفتن تو اتاق عمل خبری ازشون نیست
زنعمو:یا ضامن اهو
همنجور که حرف میزدیم دکتر امد بیرون با سرعت به سمتش رفتیم
سعید:چیشده خانوم دکتر حال خانومم چطوره؟
دکتر:حال خانمتون خوبه ولی
سعید:ولی چی؟
دکتر:متسفانه بچتون از دست دادین
دست پاهام شل شد که افتادم گوشام چیزی نمشنید دکتر پرستار هارو صدا زد و به سمتت امدن
(یکساعت بعد)
بهم ارامش بخش زده بودن حتی به ملیحه رفتم پیش ملیحه که گریه میکرد رفتم پیشش و دست هاشو گرفتم
ملیحه:بچم دیدی چیشده؟ها؟سعید چیکار کنم
سعید:تغصیر من بود(خودشو کتک میزنه
(ملیحه)
یکدفعه دیدم سعید شروع کرد به کتک زدن خودش دست هاش گرفتم من از این جور چیزا میترسیدم
ملیحه:نکن نکن سعید درست میشه
سعید:تغصیر من بود من بچمون رو کشتم
ملیحه:نه عزیز دل من قسمت بود تو چرا خودتو سرزنش میکنی تو که عشق منی تو سعید منی تو باشی بچه میخوام چیکار
سعید:من الان باید تورو اروم کنم نه تو منو
ملیحه:تو باشی من ارومم فقط باش
(۱ماه بعد)
(شیرین)
ما امده بودیم خونه میکائل که برده بودیم کمپ اعتیاده و تو این ۱ ماه بچمون پیش سعید ملیحه بودن
میکائل خیلی درد میکشید و این خیلی منو ازار میداد
میکائل: درد دارم شیرین
شیرین: دردت به جونم
میکائل: خدانکنه حقمه من باید برای تو شیدا همه کار بکنم(شیدا اسم دخترشون)
شیرین: یک فکت امروز خوندم خیلی جالب بود
میکائل:چی؟
شیرین: گفته بود اون زن شوهر هایی که بچشون اولیشون دختره یعنی عشقشون عمیق تر و واقعی تره
میکائل: پسرا چی؟
شیرین: برای پسرا نوشته بود اونایی که بچه اولشون پسره یعنی برای همه دیگه احترام و ارزش قائلن
میکائل: پس دوست دارم
شیرین:منم دوست دارم عشق من
میکائل:میدونستی من تو شبیه چیم؟
شیرین:نه شبیه چی؟
میکائل: شبیه شکر قهوه ایم
شیرین: یعنی چی؟
میکائل:نمدونم خودمون بعدن میفهمم یعنی چی
دوتایمون زدیم زیر خنده
داستان ماهم به پایان رسید و خب هیچ وقت نفهمیدم کی مارو میخواست بکشه و هیچ وقت سعید نگفت و خب عشقمون عشق سختی بود با کلی مشکلات و دردسر خودش و خب این داستان درباره دوتا عشق بود سعید ملیحه
و این دفعه متفاوت تر از رمان هایی دیگه بود کلا ژانرش عاشقانه بود با اینکه اخرش بد تموم شد ولی خب امیدوارم خوشتون امده باشه ممنون ازتون مرسی
۷.۷k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.