^°پارت6 😈💔^°
^°پارت6 😈💔^°
علامت (جونگکوک+ لیا~ تهیونگ☆)
☆لیا رو بلند کردم و داشتم میبردم ک باز یهو چشمم افتاد به یه قاب عکس
حس میکردم اونو یکبار دیدم برام خیلی اشنا بود یهو یادم افتاد ب لیا و رفتم
(یک ساعت بعد)
+داشتم ب لیا فکر میکردم از یک طرفم اعصابم خورد بود ک اون دختر مرتیکه هان ته جو هست
~داداش
داداش
☆لیاا داداشی بهوش امدی
~داداش دلم دلم درد میکنه
☆دل لیا درد میکرد اون مرتیکه ب خواهرم دست زده بود و از شدت اون همه درد دلش درد گرفته
~داداش بهم اب بده
☆بیا داداشی اب
بهش اب دادم و پاشد
~اون مرتیکه چیشد
☆نمیدونم تو الان بهش فکر نکن و استراحت کن
(2🕑بعد)
~چشام رو باز کردم تا داخل اتاقم رو تخت هستم و داداشم بالا سرم نشسته بود
☆عه بیدار شدی داداشی
~من چطور امدم اینجا
☆حالت بعد بود برا همین دکتر بهت سوزن خواب آور زد تا خوب بخوابی
الانم پاشو برو حموم تا حالت خوب شه
~باشع
پاشدم و رفتم حموم و اون صحنه ک اون کثافت این بلاها رو سرم میاورد یادم میومد و گریه میکردم
+پاشدم اماده شدم رفتم باشگاه ببینم اون دخترع هستش یا نه البته با اون کاری ک منم کردم فک نکنم حالش خوب باشه به هر حال من رفتم.. 🔥🌫️
علامت (جونگکوک+ لیا~ تهیونگ☆)
☆لیا رو بلند کردم و داشتم میبردم ک باز یهو چشمم افتاد به یه قاب عکس
حس میکردم اونو یکبار دیدم برام خیلی اشنا بود یهو یادم افتاد ب لیا و رفتم
(یک ساعت بعد)
+داشتم ب لیا فکر میکردم از یک طرفم اعصابم خورد بود ک اون دختر مرتیکه هان ته جو هست
~داداش
داداش
☆لیاا داداشی بهوش امدی
~داداش دلم دلم درد میکنه
☆دل لیا درد میکرد اون مرتیکه ب خواهرم دست زده بود و از شدت اون همه درد دلش درد گرفته
~داداش بهم اب بده
☆بیا داداشی اب
بهش اب دادم و پاشد
~اون مرتیکه چیشد
☆نمیدونم تو الان بهش فکر نکن و استراحت کن
(2🕑بعد)
~چشام رو باز کردم تا داخل اتاقم رو تخت هستم و داداشم بالا سرم نشسته بود
☆عه بیدار شدی داداشی
~من چطور امدم اینجا
☆حالت بعد بود برا همین دکتر بهت سوزن خواب آور زد تا خوب بخوابی
الانم پاشو برو حموم تا حالت خوب شه
~باشع
پاشدم و رفتم حموم و اون صحنه ک اون کثافت این بلاها رو سرم میاورد یادم میومد و گریه میکردم
+پاشدم اماده شدم رفتم باشگاه ببینم اون دخترع هستش یا نه البته با اون کاری ک منم کردم فک نکنم حالش خوب باشه به هر حال من رفتم.. 🔥🌫️
۱۱.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.