سرنوشـ.زیبا
#سرنوشـ.زیبا
#پارت هفتم
کوک:تو مگه زنم نیستی پس باید نیازمو برطرف کنی!. خدا رحمت کرده این دفعه نیازم کمه نیاز نیست زیر جر بخوری!
ات:اما ازدواج ما قرار دا......
(کوک لبشو روی لب ات گذاشت و می می مکید)
ویوات:
خشکم زد نمی دونستم چیکار کنم طعم خونو تو دهنم احساس میکردم هرچی به سینه ی کوک میزدم ازم جدا نمیشد یهو کوک ازم جدا شدم و شروع کرد به کیـsگذاشتم بعد ۱۰مین ازم جدا شد تمام بدنم کبود شده بود)
ات:خوب کارت تموم شد میشه بزاری برم؟
کوک:نع باید از این به بعد بغل خودم بخوابی !
ات:امممم(یهو کوک پرید وسط حرف ات)
کوک :راستی گفتی فردا مامانم میاد ؟
ات:اره چطور؟
کوک:حتما برای این میاد که درباره مراسم عروسی حرف بزنه
ات:میگماااا
کوک:بله؟
ات:من لباسی ندارم
کوک:اره یادم رفت فردا صبح باهم میریم خرید
ات:(زیر لب) آخ جون
کوک:انگار خیلی ذوق داری فعلا بیا بخوابیم
ویو ات :
آمدم رو تخت و کوک دستشو دورم حلقه کردم حس نابی داشت و باهم خوابیدیم
فردا صبح :
کوک:بلند شو ات بلندشو دیرمون میشه هاااااا
ات:اممم ...........
#پارت هفتم
کوک:تو مگه زنم نیستی پس باید نیازمو برطرف کنی!. خدا رحمت کرده این دفعه نیازم کمه نیاز نیست زیر جر بخوری!
ات:اما ازدواج ما قرار دا......
(کوک لبشو روی لب ات گذاشت و می می مکید)
ویوات:
خشکم زد نمی دونستم چیکار کنم طعم خونو تو دهنم احساس میکردم هرچی به سینه ی کوک میزدم ازم جدا نمیشد یهو کوک ازم جدا شدم و شروع کرد به کیـsگذاشتم بعد ۱۰مین ازم جدا شد تمام بدنم کبود شده بود)
ات:خوب کارت تموم شد میشه بزاری برم؟
کوک:نع باید از این به بعد بغل خودم بخوابی !
ات:امممم(یهو کوک پرید وسط حرف ات)
کوک :راستی گفتی فردا مامانم میاد ؟
ات:اره چطور؟
کوک:حتما برای این میاد که درباره مراسم عروسی حرف بزنه
ات:میگماااا
کوک:بله؟
ات:من لباسی ندارم
کوک:اره یادم رفت فردا صبح باهم میریم خرید
ات:(زیر لب) آخ جون
کوک:انگار خیلی ذوق داری فعلا بیا بخوابیم
ویو ات :
آمدم رو تخت و کوک دستشو دورم حلقه کردم حس نابی داشت و باهم خوابیدیم
فردا صبح :
کوک:بلند شو ات بلندشو دیرمون میشه هاااااا
ات:اممم ...........
۵.۹k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.