پارت ¹⁵
پارت ¹⁵
تهیونگ وقتی دید دوست دخترش انقدر مست شده و حالش دست خودش نیست براید استایل بغلش کرد و به سمت اتاق خودش*تهیونگ*برد
در باز بود،اتاق مرتب و تمیز بدون هیچ گرد و خاکی مونده بود و این باعث تعجبش میشد،روی تخت گذاشتش و یه شلوار وپیراهن از لباس های خودش برداشت و با لباس های دخترکش عوض کرد
-خوب بخوابی فرشته کوچولوم!
بوسه ای روی پیشونیش گذاشت و به سمت پایین حرکت کرد
همه اونقدری مست بودن که نیازی به ماسک زدن برای ناشناس بودن نبود
-یااا جین،گفته بودی مست نمیکنی
×گامشو بابا
-آقایون رو راهنمایی کنید
بادیگاردهای شخصی جین اومدن و اعضای باند هارو بیرون کردن
-جین داداش قصد نداری بری بالا بخوابی؟
×نه
-پس همینجا بخواب،منم میرم پیش ا،ت
×بری چیکار..هههه...چیکار کنی؟*مست*
-به تو مربوط نیست
و به سمت پله ها حرکت کرد
-پتو یا بالش خواستی بالا هست
×میدونم میدونم..*خنده مستانه*
تهیونگ به سمت اتاقش حرکت کرد
روی تخت دراز کشید و مشغول نگاه کردن به ا.ت شد
-فرشته کوچولوی من...خیلی اذیت شدی؟هوم؟ببخشید که تنهات گذاشتم...ولی الانم باید یکم دیگه دوریمو تحمل کنی فسقلی!
+اومم تهیونگ...
-جونم فسقلی؟
+بغلم کن..اومم خستمه خیلی..
تهیونگ به سمت دخترک خیز برداشت و از پشت محکم در آغوشش کشید
+دیگه..هیچ وقت..ولم...نکن خب؟*مست-
-دیگه ولت نمیکنم کوچولو
تهیونگ وقتی دید دوست دخترش انقدر مست شده و حالش دست خودش نیست براید استایل بغلش کرد و به سمت اتاق خودش*تهیونگ*برد
در باز بود،اتاق مرتب و تمیز بدون هیچ گرد و خاکی مونده بود و این باعث تعجبش میشد،روی تخت گذاشتش و یه شلوار وپیراهن از لباس های خودش برداشت و با لباس های دخترکش عوض کرد
-خوب بخوابی فرشته کوچولوم!
بوسه ای روی پیشونیش گذاشت و به سمت پایین حرکت کرد
همه اونقدری مست بودن که نیازی به ماسک زدن برای ناشناس بودن نبود
-یااا جین،گفته بودی مست نمیکنی
×گامشو بابا
-آقایون رو راهنمایی کنید
بادیگاردهای شخصی جین اومدن و اعضای باند هارو بیرون کردن
-جین داداش قصد نداری بری بالا بخوابی؟
×نه
-پس همینجا بخواب،منم میرم پیش ا،ت
×بری چیکار..هههه...چیکار کنی؟*مست*
-به تو مربوط نیست
و به سمت پله ها حرکت کرد
-پتو یا بالش خواستی بالا هست
×میدونم میدونم..*خنده مستانه*
تهیونگ به سمت اتاقش حرکت کرد
روی تخت دراز کشید و مشغول نگاه کردن به ا.ت شد
-فرشته کوچولوی من...خیلی اذیت شدی؟هوم؟ببخشید که تنهات گذاشتم...ولی الانم باید یکم دیگه دوریمو تحمل کنی فسقلی!
+اومم تهیونگ...
-جونم فسقلی؟
+بغلم کن..اومم خستمه خیلی..
تهیونگ به سمت دخترک خیز برداشت و از پشت محکم در آغوشش کشید
+دیگه..هیچ وقت..ولم...نکن خب؟*مست-
-دیگه ولت نمیکنم کوچولو
۲.۳k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.