پارت ۱۸
پارت ۱۸
محکم توی بغل کسی رفتم
-وای باورم نمیشه دارم نوه دار میشم وای مبارکه
آنقدر داشت تکونم میداد که داشت حالت تهوع میگرفتم
-باشه زنعمو مرسی تروخدا آنقدر تکونم ندید حالم داره بد میشه
به خودش اومد
-باشه باشه یک لحضه توی شک رفتم
همه بغل کردن تبریک گفتن اون روز با خوش تموم شد سر میز ناهار نشسته بودیم از صبح که بلند شدم هعی بهم استرس میدادن این چیز تکون نده ندو این چیز نخور فلان فلان اصلا قضیه
مامانم رو یادم رفته بود باید امشب میرفتم دیدن نازنین بهش جریان مامانم رو گقته بودم از همون روز دیونه ام کرده برم دیدنش بهشم بگم حامله ام آروم آروم لقمه رو توی دهنم میکردم
-عزیزم چیزی نداری
با تعجب به زنعمو خیره شدم
-یعنی چی
-اممم میگم چیزی ویار نکردی
با همون حالت گفتم
-نه
-آخه اون روز ویار میگو کرده بودی از همون روز شک کرده بودم توی که از شکل میگو بدت میومد چطور داشتی.
-نه زنعمو چیزی نمیخوام
باید به آراد میگفتم میرم خونه نازنین
بعد ظهر
بازم اردلان سرش توی خیلی شیطنم گل کرده بود دوست داشتم توی گوشیش رو ببینم کرم ریزیم گل کرد بود
-زنعمو ساغر
-جانم عزیزم
با چشم به اردلان اشاره کردم
- خبری ما نمیدونم
-نه عزیزم چه خبری
-اخه یکی ی چند مدتی مشکوک میزنه
به در گفتم دیوار بشنوه گرفت منظورم رو سرش رد بلند ی تا ابروش رو بالا برد
-کرم نریز دختر عمو میدونم چی توی مغزت میگذره مگه صدرصد باید با یک مونث چت کنم
-نه همینجوری گفتم دیگه پیر شدی
-میام میزنمتا
-بیا بزن
همین که اومد روم شیرجه بزنه فرار کردم تند تند پله ها رو بالا رفتم اینم دیونه است میخواد به یک زن حامله حمله کنه حامله چه کلمه ای دستم رو شکمم گذاشت لبخندی زدم به سمت اتاق رفتم در رو باز کردم آراد داشت جلوی آینه قدی با کرواتش جنگ میکرد
محکم توی بغل کسی رفتم
-وای باورم نمیشه دارم نوه دار میشم وای مبارکه
آنقدر داشت تکونم میداد که داشت حالت تهوع میگرفتم
-باشه زنعمو مرسی تروخدا آنقدر تکونم ندید حالم داره بد میشه
به خودش اومد
-باشه باشه یک لحضه توی شک رفتم
همه بغل کردن تبریک گفتن اون روز با خوش تموم شد سر میز ناهار نشسته بودیم از صبح که بلند شدم هعی بهم استرس میدادن این چیز تکون نده ندو این چیز نخور فلان فلان اصلا قضیه
مامانم رو یادم رفته بود باید امشب میرفتم دیدن نازنین بهش جریان مامانم رو گقته بودم از همون روز دیونه ام کرده برم دیدنش بهشم بگم حامله ام آروم آروم لقمه رو توی دهنم میکردم
-عزیزم چیزی نداری
با تعجب به زنعمو خیره شدم
-یعنی چی
-اممم میگم چیزی ویار نکردی
با همون حالت گفتم
-نه
-آخه اون روز ویار میگو کرده بودی از همون روز شک کرده بودم توی که از شکل میگو بدت میومد چطور داشتی.
-نه زنعمو چیزی نمیخوام
باید به آراد میگفتم میرم خونه نازنین
بعد ظهر
بازم اردلان سرش توی خیلی شیطنم گل کرده بود دوست داشتم توی گوشیش رو ببینم کرم ریزیم گل کرد بود
-زنعمو ساغر
-جانم عزیزم
با چشم به اردلان اشاره کردم
- خبری ما نمیدونم
-نه عزیزم چه خبری
-اخه یکی ی چند مدتی مشکوک میزنه
به در گفتم دیوار بشنوه گرفت منظورم رو سرش رد بلند ی تا ابروش رو بالا برد
-کرم نریز دختر عمو میدونم چی توی مغزت میگذره مگه صدرصد باید با یک مونث چت کنم
-نه همینجوری گفتم دیگه پیر شدی
-میام میزنمتا
-بیا بزن
همین که اومد روم شیرجه بزنه فرار کردم تند تند پله ها رو بالا رفتم اینم دیونه است میخواد به یک زن حامله حمله کنه حامله چه کلمه ای دستم رو شکمم گذاشت لبخندی زدم به سمت اتاق رفتم در رو باز کردم آراد داشت جلوی آینه قدی با کرواتش جنگ میکرد
۳.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.