*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
داشتم از باشگاه میومدم بیرون یهو شراره جلوم ظاهر شد بی توجه رفتم طرف ماشینم
- وایسا ....
- گمشو
- دوست دارم ببینم از نظر تو فقط من هرزه ام
- گفتم گمشو
- یه چیزی می خواستم نشونت بدم
- گفتم گمشو
پاکت طرفم گرفت وگفت : بهتره اول به فکر زندگی خودت باشی بعد اسم هرزه رو بزار رو دیگران
پاکتو گرفتم وباز کردم از دیدن عکس ها قلبم فرو ریخت نگاش کردم وگفتم : خوب که چی ؟
- امیدو می شناسی که تا حالا به کسی رحم نکرده
گاهی وقت ها کنترل دستم با خودم نبود محکم با پشت دست زدم تو دهنش جیغ زد وبا نفرت نگام کرد
- زنت یه هرزه اس....
اینبار انقدر محکم زدم افتاد کف خیابون
- هی آقا چیکارش داری
- به شما ربطی نداره ...می دونم با دستای خودم می کشتمت آشغال
نشستم پشت فرمون انقدر سرعتم زیاد بود بعضی چیزا رو مثله خط می دیدم قلبم به شدت می زد فرشته این کارو نمی کنه چته تو محمد اون از تو که شوهرشی می ترسه عمرا سوار ماشین یه غریبه نمیشه
رفتم کنار پل باید اول آروم بشم این غیر ممکن بود باید از امید می پرسیدم اگه اون بگه آره چی عکس ها رو در آوردم نگاه کردم حتا فتوشاپم نبود کار فرشته با امید چی بود از لرزش دستام تعجب می کردم این دروغه فرشته من پاکه حتما دلیل برای کارش داره اره مطمئن بودم
برگشتم خونه همونجا تو حال پیش مامان نشستم تا کسی نبود چندتا سوال می پرسیدم
- مامان
- جونم مامان
- تا حالا شده فرشته تنهایی بره بیرون
- نه چطور ؟
- هیچی سوال کردم ...
به وقتی بیمار بودم فکر کردم اون موقع ها فرشته کجا می رفت چند بار بیرون بودوقتی مامان اینا نبودن
نمی دونم چطور شام خوردم نمی تونستم به فرشته نگاه کنم چرا همه روزهای زندگیم پر از تنش وبد شانسی بود باید جلو خودمو می گرفتم فرشته از رو میز بلند شد حالش بهم می خورد مامان پشت سرش رفت رفتم بالا از کوله پشتیم عکس ها رو درآوردم داشتم نگاه می کردم اومد داخل
- محمد
برگشتم نگاش کردم
- هوووم
- چته حالت خوب نیست
رنگش پریده بود
- تو چته اینجوری
- نمی دونم از عصر تا حالا اینجوری شدم
- آها ...می خوام لباس عوض کنم
رفت بیرون عکس ها رو گذاشتم صندوقچه نباید حرف شراره رو قبول می کردم کنار یه مرد وایسادن که جرم نبود
*محمد*
داشتم از باشگاه میومدم بیرون یهو شراره جلوم ظاهر شد بی توجه رفتم طرف ماشینم
- وایسا ....
- گمشو
- دوست دارم ببینم از نظر تو فقط من هرزه ام
- گفتم گمشو
- یه چیزی می خواستم نشونت بدم
- گفتم گمشو
پاکت طرفم گرفت وگفت : بهتره اول به فکر زندگی خودت باشی بعد اسم هرزه رو بزار رو دیگران
پاکتو گرفتم وباز کردم از دیدن عکس ها قلبم فرو ریخت نگاش کردم وگفتم : خوب که چی ؟
- امیدو می شناسی که تا حالا به کسی رحم نکرده
گاهی وقت ها کنترل دستم با خودم نبود محکم با پشت دست زدم تو دهنش جیغ زد وبا نفرت نگام کرد
- زنت یه هرزه اس....
اینبار انقدر محکم زدم افتاد کف خیابون
- هی آقا چیکارش داری
- به شما ربطی نداره ...می دونم با دستای خودم می کشتمت آشغال
نشستم پشت فرمون انقدر سرعتم زیاد بود بعضی چیزا رو مثله خط می دیدم قلبم به شدت می زد فرشته این کارو نمی کنه چته تو محمد اون از تو که شوهرشی می ترسه عمرا سوار ماشین یه غریبه نمیشه
رفتم کنار پل باید اول آروم بشم این غیر ممکن بود باید از امید می پرسیدم اگه اون بگه آره چی عکس ها رو در آوردم نگاه کردم حتا فتوشاپم نبود کار فرشته با امید چی بود از لرزش دستام تعجب می کردم این دروغه فرشته من پاکه حتما دلیل برای کارش داره اره مطمئن بودم
برگشتم خونه همونجا تو حال پیش مامان نشستم تا کسی نبود چندتا سوال می پرسیدم
- مامان
- جونم مامان
- تا حالا شده فرشته تنهایی بره بیرون
- نه چطور ؟
- هیچی سوال کردم ...
به وقتی بیمار بودم فکر کردم اون موقع ها فرشته کجا می رفت چند بار بیرون بودوقتی مامان اینا نبودن
نمی دونم چطور شام خوردم نمی تونستم به فرشته نگاه کنم چرا همه روزهای زندگیم پر از تنش وبد شانسی بود باید جلو خودمو می گرفتم فرشته از رو میز بلند شد حالش بهم می خورد مامان پشت سرش رفت رفتم بالا از کوله پشتیم عکس ها رو درآوردم داشتم نگاه می کردم اومد داخل
- محمد
برگشتم نگاش کردم
- هوووم
- چته حالت خوب نیست
رنگش پریده بود
- تو چته اینجوری
- نمی دونم از عصر تا حالا اینجوری شدم
- آها ...می خوام لباس عوض کنم
رفت بیرون عکس ها رو گذاشتم صندوقچه نباید حرف شراره رو قبول می کردم کنار یه مرد وایسادن که جرم نبود
۸.۹k
۳۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.