ₚ₉
ا/ت ویو:
نایب ریس ته..تهیونگه؟ وای نه میخواستم پله ها رو برگردم که یجی دستشو گذاشت رو شونم و کاملا با لحن جدی گفت: این شتریه که در هر خونه ای میشه و بعد خندید سعی کردم آروم باشم رفتم سمتش و با ناامیدی و لبخندمصنوعی گفتم:سلام آقای کیم تهیونگ
تیهونگ: بامزه نشو کلی کار داریم بریم راستی لباس باز تر نداشتی؟
ا/ت:داشتم برم بپوشم؟
تهیونگ: مزه نپرون امروز خیلی بامزه شدیا
پرش به مهمونی*
ا/ت ویو:
وقتی از ماشین پیاده شدیم داشتم جلوتر از تهیونگ راه میرفتم که دستمو گرفت وارد شدیم همه جمع به ما نگاه میکردن در حال آنالیز چهره ها بودم که یک چهره آشنا دیدم هیونجین بود من با هیونجین و برادراش بزرگ شدم با دیدنش لبخند زدم و دست تهیونگ رو ول کردم و ناخودآگاه پریدم بغلش و بلند گفتم: اوپاااا اونم منو محکم بغل کرد و گفت: فسقل خودمی
دستاشو تو چونم قاب کرد و سرمو بوسید و منو تو سینش فشرد
تهیونگ ویو:
ا/ت همه جا رو با تعجب نگاه میکرد تا یکدفعه ای دستمو ول کرد با نگاهم رد حرکتشو گرفتم و رسید به هیونجین که یهو داد زد اوپاااا با این حرف چشمام چهارتا شد این واقعا همون ا/ت عه که با همه پسرا سرد بود؟ اخه اوپااا؟؟چه کصشرا چه مسخره اصلا به من چه از سر ادب رفتم سمت هیونجین که دیدم سر ا/ت رو بوسید امده پارتنر من باشه یا از عشقش دیدن کنه و لاس بزنه؟رفتم و به هیونجین دست دادم
تهیونگ: سلام
هیونجین: سلام هیونگ چه خبرا؟
تهیونگ: به به آقای هوانگ اگر نمی امدم میومدی سلام کنی؟
ا/ت: همه که مثل تو بی ادب نیستن حتما سلام میداد
هیونجین: وایسا وایسا شما همو از کجا میشناسید؟
تهیونگ : به دستور ریس دستیارش پارتنرمه
هیونجین خندید و گفت: اتفاقا نامزدت هم اینجاست پس این پارتنر خوشگل واسه من تو برو سراغ نامزدت
دست ا/ت رو گرفتم و محکم به خودم چسبوندم و گفتم: شرمنده هیونجین خان و دست ا/ت رو گرفتم و بردمش بیرون
تیهونگ:فکر کردی داری چیکار میکنی میدونی اگر بری پیش اون اعتبار شرکت زیر سوال میره
ا/ت:نخواستم که برم پیش غریبه فقط رفتم پیش کسی که واقعا اینجا بیشتر از همه باهاش احساس راحتی میکنم به نظرم تو هم همین کارو کن و برو پیش نانا
تیهونگ: اگر لازم بود بابام میگفت برم پیشش وگرنه من هم عاشق چشم و ابروت نیستم دست ا/ت رو محکم گرفتم هر آن ممکن بود مچش از فشار بشکنه اما چیزی نگفت کشوندمش تو مجلس و باهاش رقصیدم حرکاتش خیلی درست بود انگار سال هاست تانگو میرقصه که نانا و هیونجین نزدیکمون شدن و جاهاشونو عوض کردن نانا خودشو خیلی بهم می مالید برعکس ا/ت که خیلی سر سنگین بود ولی در آخر همشون یک چیزن اونم هرزه به هیونجین و ا/ت خیره شده بودم که نانا دستمو ول کرد و باگریه رفت بیرون
ناچار رفتم سراغش چشماش پر اشک بود
تهیونگ: باز چته؟
نانا: قرار داد بابام باهات امروز حتمی میشه میخوام بدونم بدون این قرار داد هنوز عاشقمی و حاضری باهام ازدواج کنی؟
تهیونگ: عشق؟ همش مزخرفه ازدواج همش یک قرارداده همین منم نمیخوام همچین قرار دادی با آدمی مثل تو ببندم اگرم تا الان باهات بودم فقط به خاطر قرارداد امروزه خوبه؟
نانا محکم خوابوند تو گوشم و اشکاشو پاک کرد دیگه گریه نمیکرد و گفت: خوشحالم موجود عوضی مثل تو رو زودتر شناختم و اسلحهشون در آورد درست سمت قلبم هدف گرفت که ناگهان صدای شلیک امد....
نایب ریس ته..تهیونگه؟ وای نه میخواستم پله ها رو برگردم که یجی دستشو گذاشت رو شونم و کاملا با لحن جدی گفت: این شتریه که در هر خونه ای میشه و بعد خندید سعی کردم آروم باشم رفتم سمتش و با ناامیدی و لبخندمصنوعی گفتم:سلام آقای کیم تهیونگ
تیهونگ: بامزه نشو کلی کار داریم بریم راستی لباس باز تر نداشتی؟
ا/ت:داشتم برم بپوشم؟
تهیونگ: مزه نپرون امروز خیلی بامزه شدیا
پرش به مهمونی*
ا/ت ویو:
وقتی از ماشین پیاده شدیم داشتم جلوتر از تهیونگ راه میرفتم که دستمو گرفت وارد شدیم همه جمع به ما نگاه میکردن در حال آنالیز چهره ها بودم که یک چهره آشنا دیدم هیونجین بود من با هیونجین و برادراش بزرگ شدم با دیدنش لبخند زدم و دست تهیونگ رو ول کردم و ناخودآگاه پریدم بغلش و بلند گفتم: اوپاااا اونم منو محکم بغل کرد و گفت: فسقل خودمی
دستاشو تو چونم قاب کرد و سرمو بوسید و منو تو سینش فشرد
تهیونگ ویو:
ا/ت همه جا رو با تعجب نگاه میکرد تا یکدفعه ای دستمو ول کرد با نگاهم رد حرکتشو گرفتم و رسید به هیونجین که یهو داد زد اوپاااا با این حرف چشمام چهارتا شد این واقعا همون ا/ت عه که با همه پسرا سرد بود؟ اخه اوپااا؟؟چه کصشرا چه مسخره اصلا به من چه از سر ادب رفتم سمت هیونجین که دیدم سر ا/ت رو بوسید امده پارتنر من باشه یا از عشقش دیدن کنه و لاس بزنه؟رفتم و به هیونجین دست دادم
تهیونگ: سلام
هیونجین: سلام هیونگ چه خبرا؟
تهیونگ: به به آقای هوانگ اگر نمی امدم میومدی سلام کنی؟
ا/ت: همه که مثل تو بی ادب نیستن حتما سلام میداد
هیونجین: وایسا وایسا شما همو از کجا میشناسید؟
تهیونگ : به دستور ریس دستیارش پارتنرمه
هیونجین خندید و گفت: اتفاقا نامزدت هم اینجاست پس این پارتنر خوشگل واسه من تو برو سراغ نامزدت
دست ا/ت رو گرفتم و محکم به خودم چسبوندم و گفتم: شرمنده هیونجین خان و دست ا/ت رو گرفتم و بردمش بیرون
تیهونگ:فکر کردی داری چیکار میکنی میدونی اگر بری پیش اون اعتبار شرکت زیر سوال میره
ا/ت:نخواستم که برم پیش غریبه فقط رفتم پیش کسی که واقعا اینجا بیشتر از همه باهاش احساس راحتی میکنم به نظرم تو هم همین کارو کن و برو پیش نانا
تیهونگ: اگر لازم بود بابام میگفت برم پیشش وگرنه من هم عاشق چشم و ابروت نیستم دست ا/ت رو محکم گرفتم هر آن ممکن بود مچش از فشار بشکنه اما چیزی نگفت کشوندمش تو مجلس و باهاش رقصیدم حرکاتش خیلی درست بود انگار سال هاست تانگو میرقصه که نانا و هیونجین نزدیکمون شدن و جاهاشونو عوض کردن نانا خودشو خیلی بهم می مالید برعکس ا/ت که خیلی سر سنگین بود ولی در آخر همشون یک چیزن اونم هرزه به هیونجین و ا/ت خیره شده بودم که نانا دستمو ول کرد و باگریه رفت بیرون
ناچار رفتم سراغش چشماش پر اشک بود
تهیونگ: باز چته؟
نانا: قرار داد بابام باهات امروز حتمی میشه میخوام بدونم بدون این قرار داد هنوز عاشقمی و حاضری باهام ازدواج کنی؟
تهیونگ: عشق؟ همش مزخرفه ازدواج همش یک قرارداده همین منم نمیخوام همچین قرار دادی با آدمی مثل تو ببندم اگرم تا الان باهات بودم فقط به خاطر قرارداد امروزه خوبه؟
نانا محکم خوابوند تو گوشم و اشکاشو پاک کرد دیگه گریه نمیکرد و گفت: خوشحالم موجود عوضی مثل تو رو زودتر شناختم و اسلحهشون در آورد درست سمت قلبم هدف گرفت که ناگهان صدای شلیک امد....
۷.۷k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.