همه: متاس....
همه: متاس....
کانا: بیینید.. اولین باره به کسی میگم ولی خب.. من عاشق دنس اهنگ انیمه فیلم و این چیزا بودم پدر مادرمم سر همین کتکم میزدن و لقب های مثل بچ هرزه چاق زشت این چیزا بهم میدادن
همه تعجب کردن ولی کانا ادامه داد
بعدش هم که بیماری هام شروع شد مثل کم خونیم کم بود اهن بدنم تنفس پانکراسم این چیزا
خانواد ام داخل اون شرایط از خونه انداختنم بیرون خب طبیعت باید کار پیدا میکردن داخل یک جا باید بار های سنگین رو جابه جا میکردی. ۲۳ ساعت کار میکردم و یک ساعت هم برای درس مثلا پیک موتور این چیزا شب ها هم تو پارکی جایی می خوابیدم خداروشکر اون موقع تابستون بود مثلا بعضی از پسرا برای ت. جاوز کتک زدن اینا می امدن پارک اینا باید از خودم دفاع میکردم برای همین دعوا اینا بلدم
درسته همه پسرا تعجب کرده بودن چون کانا همهش رو با لبخند مهربون میگفت
کانا: مثلا برای دو روز نمیتونستم غذا یا چیزی بخورم بعدش هم تونستم داخل یک ماسفر خونه بمونم و ۲۲ ساعت کار و دوساعت درس که اخرش تونستم زیاد پول جمع کنم این خونه(خونش زیاد بزرگه) و بورسیه این چیزا هعی اوه گومنه خب کی شام می خواد
ویو مایکی
چطور میتونست تمام این هارو با لبخند بگه درسته من یک بار از طرف مادرم بدی ندیدم ولی این دختر... هم*لبخند*بهم امید داد که میتونم از پس تاریکیم بربیام اون انقدر سختی کشید و حالا خیلی انگار براش خوبه
با صدای کانا به خودم امدم
کانا: هههه*خنده*بس کنید بابا بیان شام... خورشت سبزیه.. داخل ایران همه مردا عاشقش.. خب دلیل ازدواج نصفیشون همینه
همه طرف اشپز خونه رفتیم و کانا بهمون گفت که باید برنج و خورشت رو باهم بخوریم. خیلیی خوشمزه بود
همه: سوگیی *عالی مهشر اینا میشه*
کانا: اهم
ران: میگم میان فیلم ترسناک بزاریم بیینم
همه به جز کانا: اره
کانا: نهه
ران: کانا خانوم میتر...
کانا: نخیررر همم ..
که کانا یک فکر کنم اسمش تهدیگ باشه کرد تو دهن ران
بعد از شام کانا برامون لباس اورد. نو بودن پس رفته بود لباس اینا بخره همه ازش تشکر کردیم
و دراکن کاکوچو رفتن کمک کانا که پتو بالشت بیار
ایزانا میتسویا ران کوکو رفتن خوراکی بیارن بقیه هم امدیم فیلم گذاشتیم
وقتی. همه چی واسه فیلم دیدن اوکی شد می خواستیم فیلم بزاریم که کانا داشت می رفت
کوکو: میتر...
که بله با دمپایی زدش
همه خندیدم
کانا: نخیرممم
ران: بیاب...
که کانا چادر سرش کرد گفت استغفرالله نامحرم خاک بر سرم. تچ تچ. مرتیکه تو حیا نداری. خواهر مادر نداری خودتت توبه توب...
هانما: تو از منم منحرف. ت
که کانا با مایتابع زدش گفت: خفه شو نامحرم
همه خندیدم کانا هم خندید
ران: میترسی
کانا: ارههه خیلیی همممم میترسم خوب شد
ران: ترسوو
شین: خفه .. کانا بیا پیش بغل خودم فیلم بیینیم.
کانا: بیینید.. اولین باره به کسی میگم ولی خب.. من عاشق دنس اهنگ انیمه فیلم و این چیزا بودم پدر مادرمم سر همین کتکم میزدن و لقب های مثل بچ هرزه چاق زشت این چیزا بهم میدادن
همه تعجب کردن ولی کانا ادامه داد
بعدش هم که بیماری هام شروع شد مثل کم خونیم کم بود اهن بدنم تنفس پانکراسم این چیزا
خانواد ام داخل اون شرایط از خونه انداختنم بیرون خب طبیعت باید کار پیدا میکردن داخل یک جا باید بار های سنگین رو جابه جا میکردی. ۲۳ ساعت کار میکردم و یک ساعت هم برای درس مثلا پیک موتور این چیزا شب ها هم تو پارکی جایی می خوابیدم خداروشکر اون موقع تابستون بود مثلا بعضی از پسرا برای ت. جاوز کتک زدن اینا می امدن پارک اینا باید از خودم دفاع میکردم برای همین دعوا اینا بلدم
درسته همه پسرا تعجب کرده بودن چون کانا همهش رو با لبخند مهربون میگفت
کانا: مثلا برای دو روز نمیتونستم غذا یا چیزی بخورم بعدش هم تونستم داخل یک ماسفر خونه بمونم و ۲۲ ساعت کار و دوساعت درس که اخرش تونستم زیاد پول جمع کنم این خونه(خونش زیاد بزرگه) و بورسیه این چیزا هعی اوه گومنه خب کی شام می خواد
ویو مایکی
چطور میتونست تمام این هارو با لبخند بگه درسته من یک بار از طرف مادرم بدی ندیدم ولی این دختر... هم*لبخند*بهم امید داد که میتونم از پس تاریکیم بربیام اون انقدر سختی کشید و حالا خیلی انگار براش خوبه
با صدای کانا به خودم امدم
کانا: هههه*خنده*بس کنید بابا بیان شام... خورشت سبزیه.. داخل ایران همه مردا عاشقش.. خب دلیل ازدواج نصفیشون همینه
همه طرف اشپز خونه رفتیم و کانا بهمون گفت که باید برنج و خورشت رو باهم بخوریم. خیلیی خوشمزه بود
همه: سوگیی *عالی مهشر اینا میشه*
کانا: اهم
ران: میگم میان فیلم ترسناک بزاریم بیینم
همه به جز کانا: اره
کانا: نهه
ران: کانا خانوم میتر...
کانا: نخیررر همم ..
که کانا یک فکر کنم اسمش تهدیگ باشه کرد تو دهن ران
بعد از شام کانا برامون لباس اورد. نو بودن پس رفته بود لباس اینا بخره همه ازش تشکر کردیم
و دراکن کاکوچو رفتن کمک کانا که پتو بالشت بیار
ایزانا میتسویا ران کوکو رفتن خوراکی بیارن بقیه هم امدیم فیلم گذاشتیم
وقتی. همه چی واسه فیلم دیدن اوکی شد می خواستیم فیلم بزاریم که کانا داشت می رفت
کوکو: میتر...
که بله با دمپایی زدش
همه خندیدم
کانا: نخیرممم
ران: بیاب...
که کانا چادر سرش کرد گفت استغفرالله نامحرم خاک بر سرم. تچ تچ. مرتیکه تو حیا نداری. خواهر مادر نداری خودتت توبه توب...
هانما: تو از منم منحرف. ت
که کانا با مایتابع زدش گفت: خفه شو نامحرم
همه خندیدم کانا هم خندید
ران: میترسی
کانا: ارههه خیلیی همممم میترسم خوب شد
ران: ترسوو
شین: خفه .. کانا بیا پیش بغل خودم فیلم بیینیم.
۶.۷k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.