پارت۶
ات ویو
بعد دو ساعت از خواب پاشدم از پله رفتم پایین و یواشکی از خونه اومدم بیرون
از خونه دور شده بودم که گوشیم زنگ خورد
همینطور داشتم حرف میزدم که یهو همه جا تاریک شد
جی هوپ :پسرا من میرم به ات سر بزنم
از پله ها رفتم بالا دره اتاقو باز کردم اما هیچکس نبود
داشتم نگران میشدم که گوشیم زنگ خورد
جی هوپ:الو
پرستار:الو شما با خانم ات نسبتی دارین
جی هوپ:بله من همسرش هستم
پرستار:متاسفانه ایشون تصادف کردن و فوت شدن
جی هوپ:...............
شوگا :بچه به نظرتون خیلی وقت نیست جی هوپ رفته اون بالا
به نظرم بهتر برم بهش سر بزنم
درو باز کردم
جی هوپ خشکش زده بود
تکونش دادم تا شاید جواب بده
اما تا بهش دست زدم شروع کرد به گریه کردن
شوگا:جی هوپ چی شده
جی هوپ:ات ...... مرده
شوگا:چییی
شوگا
ات مثل خواهرم بود خیلی دوستش داشتم
ناخوداگاه زدم زیر گریه
پسرا اومده بودن بالا با اشاره بشون فهموندم که برن پایین
احساس کردم جی هوپ آروم تر شده نگاش کردم
از شدت گریه خوابش برده بود
گذاشتمش روی تخت
ورفتم پایین
پسرا:هیونگ چی شده
شوگا:ات مخفیانه رفته بیرون .. تصادف کرده و مرده
پسرا همشون شروع کردن به گریه
کوک سریع دوید سمت اتاقش و درو بست
اوه از شرشون خلاص شدم الکی گریه کردنم دردسر داره ببخشید هیونگ ولی الان نمی تونم چیزی بگم
داشتم با خودم حرف میزدم که لارا زنگ زد
کوک:خبر خوب بهم بده
لارا:...........
شرطا
۱۰تا لایک
بعد دو ساعت از خواب پاشدم از پله رفتم پایین و یواشکی از خونه اومدم بیرون
از خونه دور شده بودم که گوشیم زنگ خورد
همینطور داشتم حرف میزدم که یهو همه جا تاریک شد
جی هوپ :پسرا من میرم به ات سر بزنم
از پله ها رفتم بالا دره اتاقو باز کردم اما هیچکس نبود
داشتم نگران میشدم که گوشیم زنگ خورد
جی هوپ:الو
پرستار:الو شما با خانم ات نسبتی دارین
جی هوپ:بله من همسرش هستم
پرستار:متاسفانه ایشون تصادف کردن و فوت شدن
جی هوپ:...............
شوگا :بچه به نظرتون خیلی وقت نیست جی هوپ رفته اون بالا
به نظرم بهتر برم بهش سر بزنم
درو باز کردم
جی هوپ خشکش زده بود
تکونش دادم تا شاید جواب بده
اما تا بهش دست زدم شروع کرد به گریه کردن
شوگا:جی هوپ چی شده
جی هوپ:ات ...... مرده
شوگا:چییی
شوگا
ات مثل خواهرم بود خیلی دوستش داشتم
ناخوداگاه زدم زیر گریه
پسرا اومده بودن بالا با اشاره بشون فهموندم که برن پایین
احساس کردم جی هوپ آروم تر شده نگاش کردم
از شدت گریه خوابش برده بود
گذاشتمش روی تخت
ورفتم پایین
پسرا:هیونگ چی شده
شوگا:ات مخفیانه رفته بیرون .. تصادف کرده و مرده
پسرا همشون شروع کردن به گریه
کوک سریع دوید سمت اتاقش و درو بست
اوه از شرشون خلاص شدم الکی گریه کردنم دردسر داره ببخشید هیونگ ولی الان نمی تونم چیزی بگم
داشتم با خودم حرف میزدم که لارا زنگ زد
کوک:خبر خوب بهم بده
لارا:...........
شرطا
۱۰تا لایک
۲۲.۶k
۰۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.