پارت6
#پارت6
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
سمیه رو صدا کردم که فوری اومد و گفت:
+ جانم امری داشتید؟
_ این دخترو ببر حموم ، یه دست لباس تمیزم بهش بده بپوشه ، لباسای تنشم بنداز سطل آشغال
سمیه نگاهی به بهسا کرد و گفت:
+ دنبالم بیا
هردو باهم رفتن و منم به اتاقم برگشتم ، نگاهی از داخل آیینه به خودم انداختم و موهامو مرتب کردم
به تختم خیره شدم و با فکرایی که تو سرم میچرخید لبخندی روی لبم اومد
اون دختر دیگه مال من بود پس هرکاری که بخوام میتونم باش بکنم...هرکاری.....
بد نیست بعد از مدت ها مزهِ یه دخترِ آفتاب مهتاب ندیده بره زیر زبونم
تو همین خیالات بودم که موبایلم زنگ خورد ، با دیدن اسم اردلان هوفی کشیدم و تماسو برقرار کردم
_ بگو اردلان
+ به به سلام داداش بزرگه ، حال شما چطوره؟
_ خوبم ، کارتو بگو
+ کارمن جز خدمت به شما چیه قربان؟
_ چیه باز پول میخوای؟!
همونطور که با گوشی حرف میزدم از اتاق خارج شدم و روی مبلی نشستم
+ آخ قربون آدم چیز فهم ، آره یه 10 تومن کارت به کارت میکنی برام؟!
اومدم جوابشو بدم که با اومدن بِهسا حرف تو دهنم ماسید...
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
سمیه رو صدا کردم که فوری اومد و گفت:
+ جانم امری داشتید؟
_ این دخترو ببر حموم ، یه دست لباس تمیزم بهش بده بپوشه ، لباسای تنشم بنداز سطل آشغال
سمیه نگاهی به بهسا کرد و گفت:
+ دنبالم بیا
هردو باهم رفتن و منم به اتاقم برگشتم ، نگاهی از داخل آیینه به خودم انداختم و موهامو مرتب کردم
به تختم خیره شدم و با فکرایی که تو سرم میچرخید لبخندی روی لبم اومد
اون دختر دیگه مال من بود پس هرکاری که بخوام میتونم باش بکنم...هرکاری.....
بد نیست بعد از مدت ها مزهِ یه دخترِ آفتاب مهتاب ندیده بره زیر زبونم
تو همین خیالات بودم که موبایلم زنگ خورد ، با دیدن اسم اردلان هوفی کشیدم و تماسو برقرار کردم
_ بگو اردلان
+ به به سلام داداش بزرگه ، حال شما چطوره؟
_ خوبم ، کارتو بگو
+ کارمن جز خدمت به شما چیه قربان؟
_ چیه باز پول میخوای؟!
همونطور که با گوشی حرف میزدم از اتاق خارج شدم و روی مبلی نشستم
+ آخ قربون آدم چیز فهم ، آره یه 10 تومن کارت به کارت میکنی برام؟!
اومدم جوابشو بدم که با اومدن بِهسا حرف تو دهنم ماسید...
۳.۰k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.