وانشات هان جیسونگ درخواستی
وقتی باهات قهره..........
تویه ایدل معروف خوشگل و البته با استعداد بودی . حدود یک هفته ای میشد که انقدر سرت شلوغ بود که حتی وقت صحبت با هان رو نداشتی . حدودا ساعتای ۵ صبح تا ۴ بعد از ظهر برای کارای موزیک ویدیوت میرفتی و بعدش برای تمرین دنست میرفتی تا ساعت ۱۰ شب .
ا.ت ویو :
بلاخره کمپانی بهم استراحت داد حلا وقت دارم از دلش در بیارم .
رفتی داخل مغازه و هر خوراکی که میدونستی هان دوست داره خریدی و به سمت خونه رفتی در رو باز کردی و وارد خونه شدی هان رو دیدی که با دیدنت روشو کرد اونور و تو از این اخلاق بچه گانه ی هان خندت گرفت ولی سعی کردی نخندی اما موفق نبودی شروع کردی به خندیدن
هان : یا به چی میخندی
ا.ت : هیچی
هان : خب پس
هان بلند شد که بره تو اتاق که ا.ت رفت و مانعش شد
ا.ت : عشقم ببین برات خوراکی گرفتم
هان : اوهوم
ا.ت : اینطوری نکن دیگه چیکار کنم منو ببخشی
ا.ت شروع کرد بوسیدن هان
هان : من اینطوری راضی نمیشم ( نگاه شیطانی )
ا.ت : جیسونگ پس با چی راضی میشی ( مصلا ماهم نفهمیدیم )
که جیسونگ بلندش کرد و بردش داخل اتاق باهم نماز بخونن
تویه ایدل معروف خوشگل و البته با استعداد بودی . حدود یک هفته ای میشد که انقدر سرت شلوغ بود که حتی وقت صحبت با هان رو نداشتی . حدودا ساعتای ۵ صبح تا ۴ بعد از ظهر برای کارای موزیک ویدیوت میرفتی و بعدش برای تمرین دنست میرفتی تا ساعت ۱۰ شب .
ا.ت ویو :
بلاخره کمپانی بهم استراحت داد حلا وقت دارم از دلش در بیارم .
رفتی داخل مغازه و هر خوراکی که میدونستی هان دوست داره خریدی و به سمت خونه رفتی در رو باز کردی و وارد خونه شدی هان رو دیدی که با دیدنت روشو کرد اونور و تو از این اخلاق بچه گانه ی هان خندت گرفت ولی سعی کردی نخندی اما موفق نبودی شروع کردی به خندیدن
هان : یا به چی میخندی
ا.ت : هیچی
هان : خب پس
هان بلند شد که بره تو اتاق که ا.ت رفت و مانعش شد
ا.ت : عشقم ببین برات خوراکی گرفتم
هان : اوهوم
ا.ت : اینطوری نکن دیگه چیکار کنم منو ببخشی
ا.ت شروع کرد بوسیدن هان
هان : من اینطوری راضی نمیشم ( نگاه شیطانی )
ا.ت : جیسونگ پس با چی راضی میشی ( مصلا ماهم نفهمیدیم )
که جیسونگ بلندش کرد و بردش داخل اتاق باهم نماز بخونن
۹۰۵
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.