به زور خشمی که به دلم چنگ زد رو مهار کردم و دستانم را مشت
به زور خشمی که به دلم چنگ زد رو مهار کردم و دستانم را مشت کردم
خودم را مقصر تمام این هرج و مرج میدانستم و بخشیدن خودم کار سختی بود
با چهره ای که از شکست و نا امیدی لبریز شده بود از میان جمعیت گذشتم و بعد از درمان شدن توسط پزشک به خانه ام برگشتم
دلم خواب میخواست. خواب معشوقه ام.
عطر تنش در خانه احساس میشد. طعم لبانش بر لبانم مانده بود و صدای آرامش هنوز در گوش هایم بود
اما جایی در دلم احساس خالی بودن میکرد که آن احساس قابلیت این را داشت که من را از پای دربیاورد
احساس پوچی میکردم
تن خسته ام روی زمین افتاد
اشک هایم بی اختیار از چشمانم فرو می ریخت
و صدای فریادم خانه را به لرزه انداخته بود
صدای بغض آلودش هنوز در گوشم بود
«قول بده که زنده بمونی باشه؟ خواهش میکنم.. زنده بمون»
خودم را مقصر تمام این هرج و مرج میدانستم و بخشیدن خودم کار سختی بود
با چهره ای که از شکست و نا امیدی لبریز شده بود از میان جمعیت گذشتم و بعد از درمان شدن توسط پزشک به خانه ام برگشتم
دلم خواب میخواست. خواب معشوقه ام.
عطر تنش در خانه احساس میشد. طعم لبانش بر لبانم مانده بود و صدای آرامش هنوز در گوش هایم بود
اما جایی در دلم احساس خالی بودن میکرد که آن احساس قابلیت این را داشت که من را از پای دربیاورد
احساس پوچی میکردم
تن خسته ام روی زمین افتاد
اشک هایم بی اختیار از چشمانم فرو می ریخت
و صدای فریادم خانه را به لرزه انداخته بود
صدای بغض آلودش هنوز در گوشم بود
«قول بده که زنده بمونی باشه؟ خواهش میکنم.. زنده بمون»
۱.۹k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.