پارت ۱۴
پارت ۱۴
پدرخوانده
ویو تهیونگ
چرا همچی برعکس شد؟چرا بجای اینکه من بهش دستور بدم اون داره بهم دستور میده
این قلب لعنتی چش شده؟چرا انقدر گیجم
توی اون لحظه فقط یچیز توی ذهن تهیونگ میپیچید
(برو دنبالش کیم تهیونگ برو دنبالش برو دنبال )
با دستوری که از مغزم گرفتم سریع به سمت حیاط دویدم با...باید جلوشو بگیرم اره اره
ویو جونگکوک
این کارش خیلی رو مخمه فکر میکنه چون از پرورشگاه منو اورده و چون یتیمم همچی میتونه بهم بگه ...
وارد پارکینگ خونش شدم و یکی از ماشین هارو انتخاب کردم و سوارش شدم ، به سمت در خروجی رفتم که...
ویو راوی
پسر بزرگ تر خودشو جلوی ماشین پسر کوچیک تر انداخت و چشماشو بست ولی با صدای کشیده شدن لاستیک روی زمین و ترمز سریع کوک یه چشمشو باز کرد
درسته همچی به موقع بود اون زنده بود
کوک از ماشین پیاده شد و تو صورت تهیونگ فریاد زد
داری چه غلطی میکنی احمقییییی؟ میدونی اگه ماشین بهت میخورد چی میشدددد؟
- ف...فعلا که زندم انقدر بزرگش نکن
جونگکوک چنگی از اعصبانیت به موهاش زد و تو چشمای تهیونگ خیره شد
یه بار بهت گفتم من تتو هامو پاک نمیک....
جونگکوک قبل اینکه بتونه حرفشو کامل کنه تهیونگ لباشو روی لبای جونگکوک کوبید و دستاشو دور کمرش حلقه کرد
جونگکوک با شوک و چشمای گرد شده به تهیونگی که با چشم بسته داشت لباشو میکند نگاه کرد ولی بعد چند مین همراهی کرد ... تهیونگ بعد مدتی ازش جدا شد و سرشو توی گردنش فرو کرد
-من...من دیگه نمیتونم جونگکوک من دوستت دارم قلب لعنتیم هربار که میبینتت خودشو به در دیوار بدنم میکوبه دیگه نمیتونم ادامه بدم ببینم که تو برای من نیستی کوک
جونگکوک دستاشو دور کمر تهیونگ حلقه میکنه
و لباشو نزدیک گوش تهیونگ برد و اروم زمزمه کرد
من فول تاپم...
تهیونگ شوکه عقب رفت و با اخم به جونگکوک نگاه کرد
- داری میگی من با ۳۰ سال سن به یه بچه ی ۱۹ ساله بدم؟؟؟
جونگکوک شونه هاشو بالا انداخت
تا شب فکر کن من باید برم کار دارم
- و سوار ماشین شد - تا شب فکراتو کن بای بایییی
و پاشو روی گاز فشار داد و ماشین با سرعت بالا شروع به حرکت کرد
جونگکوک از بین ماشین ها گزر میکرد جوری که انگار پیست رالی عه و با خودش میخندید
پوزخندی زد و گوشیش اصلیش رو دراورد و به کسی زنگ زد
+ نقشه گرفت....
ویو تهیونگ
درحالی که روی مبل رو به روی تلوزیون نشسته بود با شوک به صفحه سیاه تلوزیون که داشت خودشو نشون میداد نگاه میکرد
باور نکردنی بود جونگکوک قبول کرده بود باهاش وارد رابطه بشه ولی به شرطی که اون بکنش ، این هم شگفت انگیزه هم غیرقابل باور ....
ادامه دارد....
سلام عزیزانم ببخشید بابت تاخیر از این به بعد دو روز یه بار اپ داریم دیگه قرار نیست دیر بشه 😅😂
اسلاید دوم ماشینی که کوک انتخاب کرد
پدرخوانده
ویو تهیونگ
چرا همچی برعکس شد؟چرا بجای اینکه من بهش دستور بدم اون داره بهم دستور میده
این قلب لعنتی چش شده؟چرا انقدر گیجم
توی اون لحظه فقط یچیز توی ذهن تهیونگ میپیچید
(برو دنبالش کیم تهیونگ برو دنبالش برو دنبال )
با دستوری که از مغزم گرفتم سریع به سمت حیاط دویدم با...باید جلوشو بگیرم اره اره
ویو جونگکوک
این کارش خیلی رو مخمه فکر میکنه چون از پرورشگاه منو اورده و چون یتیمم همچی میتونه بهم بگه ...
وارد پارکینگ خونش شدم و یکی از ماشین هارو انتخاب کردم و سوارش شدم ، به سمت در خروجی رفتم که...
ویو راوی
پسر بزرگ تر خودشو جلوی ماشین پسر کوچیک تر انداخت و چشماشو بست ولی با صدای کشیده شدن لاستیک روی زمین و ترمز سریع کوک یه چشمشو باز کرد
درسته همچی به موقع بود اون زنده بود
کوک از ماشین پیاده شد و تو صورت تهیونگ فریاد زد
داری چه غلطی میکنی احمقییییی؟ میدونی اگه ماشین بهت میخورد چی میشدددد؟
- ف...فعلا که زندم انقدر بزرگش نکن
جونگکوک چنگی از اعصبانیت به موهاش زد و تو چشمای تهیونگ خیره شد
یه بار بهت گفتم من تتو هامو پاک نمیک....
جونگکوک قبل اینکه بتونه حرفشو کامل کنه تهیونگ لباشو روی لبای جونگکوک کوبید و دستاشو دور کمرش حلقه کرد
جونگکوک با شوک و چشمای گرد شده به تهیونگی که با چشم بسته داشت لباشو میکند نگاه کرد ولی بعد چند مین همراهی کرد ... تهیونگ بعد مدتی ازش جدا شد و سرشو توی گردنش فرو کرد
-من...من دیگه نمیتونم جونگکوک من دوستت دارم قلب لعنتیم هربار که میبینتت خودشو به در دیوار بدنم میکوبه دیگه نمیتونم ادامه بدم ببینم که تو برای من نیستی کوک
جونگکوک دستاشو دور کمر تهیونگ حلقه میکنه
و لباشو نزدیک گوش تهیونگ برد و اروم زمزمه کرد
من فول تاپم...
تهیونگ شوکه عقب رفت و با اخم به جونگکوک نگاه کرد
- داری میگی من با ۳۰ سال سن به یه بچه ی ۱۹ ساله بدم؟؟؟
جونگکوک شونه هاشو بالا انداخت
تا شب فکر کن من باید برم کار دارم
- و سوار ماشین شد - تا شب فکراتو کن بای بایییی
و پاشو روی گاز فشار داد و ماشین با سرعت بالا شروع به حرکت کرد
جونگکوک از بین ماشین ها گزر میکرد جوری که انگار پیست رالی عه و با خودش میخندید
پوزخندی زد و گوشیش اصلیش رو دراورد و به کسی زنگ زد
+ نقشه گرفت....
ویو تهیونگ
درحالی که روی مبل رو به روی تلوزیون نشسته بود با شوک به صفحه سیاه تلوزیون که داشت خودشو نشون میداد نگاه میکرد
باور نکردنی بود جونگکوک قبول کرده بود باهاش وارد رابطه بشه ولی به شرطی که اون بکنش ، این هم شگفت انگیزه هم غیرقابل باور ....
ادامه دارد....
سلام عزیزانم ببخشید بابت تاخیر از این به بعد دو روز یه بار اپ داریم دیگه قرار نیست دیر بشه 😅😂
اسلاید دوم ماشینی که کوک انتخاب کرد
۷.۲k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.