چند پارتی وقتی بعد مدت ها اکسشو میبینه...
p2
بعد دیدن اکست سریع از روی زمین بلند شدی....
لباستو مرتب کردی و لب زدی :
×ببخشید اقای هوانگ
و تا کمر خم شدی
_چی..؟ نه نه ات عذرخواهی نکن...
×چشم...اگر اجازه بدید من برم
داشتی میرفتی که...
_ا..ات
به سمت هیونجین برگشتی
×بله جناب..؟
_ب..ببخشید
×از من غدرخواهی نکن...همه چیز بینمون تموم شده هوانگ هیونجین...کلمه ی ببخشید ، کلمه ی جادویی ای نیست که تمام اتفاقات از ذهنم پاک بشه..مخصوصا لحظه ای که داشتی بهم خیانت میکردی ، اون لحظه هیچوقت از یادم نمیره
_ات...میدونم ازم متنفری ، میدونم ازم بدت میاد ، میدونم که چه کار اشتباهی کردم ، میدونم که منو نمیبخشی...ولی من هنوزم دوست دارم...من نمیخوام از دستت بدم..میدونم وجودم برات خطرناکه..ولی اینو بدون که تو هنوز گوشه ای از قلبمی..من عاشقت بودم ، عاشقت هستم ، و عاشقت خواهم بود
×این حرفا چیزیو درست نمیکنه...بلاخره مرسی بابت اینکه وقتتونو برام گذاشتید..به سلامت
بعد این حرفت شروع به قدم زدن کردی...هیونجین اروم زمزمه کرد :
_خداحافظ عشق من...
the end...
*seta
بعد دیدن اکست سریع از روی زمین بلند شدی....
لباستو مرتب کردی و لب زدی :
×ببخشید اقای هوانگ
و تا کمر خم شدی
_چی..؟ نه نه ات عذرخواهی نکن...
×چشم...اگر اجازه بدید من برم
داشتی میرفتی که...
_ا..ات
به سمت هیونجین برگشتی
×بله جناب..؟
_ب..ببخشید
×از من غدرخواهی نکن...همه چیز بینمون تموم شده هوانگ هیونجین...کلمه ی ببخشید ، کلمه ی جادویی ای نیست که تمام اتفاقات از ذهنم پاک بشه..مخصوصا لحظه ای که داشتی بهم خیانت میکردی ، اون لحظه هیچوقت از یادم نمیره
_ات...میدونم ازم متنفری ، میدونم ازم بدت میاد ، میدونم که چه کار اشتباهی کردم ، میدونم که منو نمیبخشی...ولی من هنوزم دوست دارم...من نمیخوام از دستت بدم..میدونم وجودم برات خطرناکه..ولی اینو بدون که تو هنوز گوشه ای از قلبمی..من عاشقت بودم ، عاشقت هستم ، و عاشقت خواهم بود
×این حرفا چیزیو درست نمیکنه...بلاخره مرسی بابت اینکه وقتتونو برام گذاشتید..به سلامت
بعد این حرفت شروع به قدم زدن کردی...هیونجین اروم زمزمه کرد :
_خداحافظ عشق من...
the end...
*seta
۸.۸k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.