پارت ۱۹
پارت ۱۹
پدرخوانده
- داری منو کجا میبری
خونت
- خونم؟
عمارت من از این به بعد خونه ی اصلی عه توعه کیم تهیونگ و تو برای منی
- داری چی شر ور میکنی لعنتی ولم کن ولم کن تا نشونت بدم دنیا دست کیه
جونگکوک خنده ای کرد و قفل دستبند های تهیونگ رو بهش داد
باز کن ببینم چیکار میخوای بکنی
تهیونگ دستبنداشو باز کرد و دستش رو سمت دستگیره ماشین برد و در ماشینو باز کرد
- یا وای میستی یا خودمو پرت میکنم پایین
جونگکوک با بهت پاشو رو ترمز کوبید و سریع ماشینو گوشه جدول پارک کرد
هوا تاریک بود و این بهترین فرصت برای تهیونگ تا گم و گور شه برگرده عمارتش
تهیونگ تا ماشین ایست کرد از ماشین پرید پایین و شروع به دویدن کرد تا از دست جونگکوک فرار کنه
کوک سریع از ماشین پیاده شد و سمت تهیونگ دوید ، بخاطر بدن ورزشکاریش سرعتش از تهیونگ سریع تر بود
برای همین تونست تهیونگ رو گیر بندازه و از فرارش جلو گیری کنه
اینهمه سال منتظر نمونده بود که با یه اشتباه تهیونگ رو دوباره از دست بده
تهیونگ با قفل شدن دستش اشکاش جاری شد و دستشو محکم تکون داد
- ولم کنن ولم کن عوضی خسته شدم دیگه دست از سرم بردار گورتو گم کن
جونگکوک کمر تهیونگ رو گرفت و داخل بغلش هدایتش کرد
تهیونگ سرشو روی شونه ی جونگکوک گذاشت و شروع کرد گریه کردن با صدای بلند
همون لحظه کوک متوجه قطرات بارون شد که شروع به باریدن کردن
همچی دقیق بود این براش عجیب بود
دستشو دور کمر تهیونگ پیچید و پیشتر تنشو به تن تهیونگ فشرد
فاصله قدی زیادی نداشتن تقریبا یکی بودن بدناشون هم همینطور دیگه خیلی وقت از اون روزا که تهیونگ تا شونه هاش بود گذشته بود...
.
.
(فلش بک گذشته)
- جونگدوکیییییی
بله ته ته
- جونگدوکی جونم دلم میخواد وقتی بزلگ شودم باهات اژدواج کونم
نمیشه ته ته دوتا پسر نمیتونن باهم ازدواج کنن
- اما کوکی خواهش میکولم
باشه ته ته تمام سعیم رو میکنم
دوتا پسر همینطور که باهم حرف میزدن و دست همو گرفته بودن به سمت پرورشگاه قدم میزدن
اون دوتا از نوزادی داخل پرورشگاه بودن
دیگه همه میدونستن اونا عین دوقلو های یکسانن که هیچوقت از هم جدا نمیشن ، بهترین دوستای هم ....
.
.
.
زمان اون دو رو از هم جدا کرد نه تنها زمان بلکه خانواده ی بی رحمی هم تهیونگ رو از کوک جدا کرد...
همچیز بر میگرده به ۱۵ سال پیش
.
.
.
ادامه اسلاید دوم*
خب این پارت چک نشده اگه کسدستی داره ببخشید دیگه
و خیلی چیزا تازه اشکار داره میشه نه))...؟
پدرخوانده
- داری منو کجا میبری
خونت
- خونم؟
عمارت من از این به بعد خونه ی اصلی عه توعه کیم تهیونگ و تو برای منی
- داری چی شر ور میکنی لعنتی ولم کن ولم کن تا نشونت بدم دنیا دست کیه
جونگکوک خنده ای کرد و قفل دستبند های تهیونگ رو بهش داد
باز کن ببینم چیکار میخوای بکنی
تهیونگ دستبنداشو باز کرد و دستش رو سمت دستگیره ماشین برد و در ماشینو باز کرد
- یا وای میستی یا خودمو پرت میکنم پایین
جونگکوک با بهت پاشو رو ترمز کوبید و سریع ماشینو گوشه جدول پارک کرد
هوا تاریک بود و این بهترین فرصت برای تهیونگ تا گم و گور شه برگرده عمارتش
تهیونگ تا ماشین ایست کرد از ماشین پرید پایین و شروع به دویدن کرد تا از دست جونگکوک فرار کنه
کوک سریع از ماشین پیاده شد و سمت تهیونگ دوید ، بخاطر بدن ورزشکاریش سرعتش از تهیونگ سریع تر بود
برای همین تونست تهیونگ رو گیر بندازه و از فرارش جلو گیری کنه
اینهمه سال منتظر نمونده بود که با یه اشتباه تهیونگ رو دوباره از دست بده
تهیونگ با قفل شدن دستش اشکاش جاری شد و دستشو محکم تکون داد
- ولم کنن ولم کن عوضی خسته شدم دیگه دست از سرم بردار گورتو گم کن
جونگکوک کمر تهیونگ رو گرفت و داخل بغلش هدایتش کرد
تهیونگ سرشو روی شونه ی جونگکوک گذاشت و شروع کرد گریه کردن با صدای بلند
همون لحظه کوک متوجه قطرات بارون شد که شروع به باریدن کردن
همچی دقیق بود این براش عجیب بود
دستشو دور کمر تهیونگ پیچید و پیشتر تنشو به تن تهیونگ فشرد
فاصله قدی زیادی نداشتن تقریبا یکی بودن بدناشون هم همینطور دیگه خیلی وقت از اون روزا که تهیونگ تا شونه هاش بود گذشته بود...
.
.
(فلش بک گذشته)
- جونگدوکیییییی
بله ته ته
- جونگدوکی جونم دلم میخواد وقتی بزلگ شودم باهات اژدواج کونم
نمیشه ته ته دوتا پسر نمیتونن باهم ازدواج کنن
- اما کوکی خواهش میکولم
باشه ته ته تمام سعیم رو میکنم
دوتا پسر همینطور که باهم حرف میزدن و دست همو گرفته بودن به سمت پرورشگاه قدم میزدن
اون دوتا از نوزادی داخل پرورشگاه بودن
دیگه همه میدونستن اونا عین دوقلو های یکسانن که هیچوقت از هم جدا نمیشن ، بهترین دوستای هم ....
.
.
.
زمان اون دو رو از هم جدا کرد نه تنها زمان بلکه خانواده ی بی رحمی هم تهیونگ رو از کوک جدا کرد...
همچیز بر میگرده به ۱۵ سال پیش
.
.
.
ادامه اسلاید دوم*
خب این پارت چک نشده اگه کسدستی داره ببخشید دیگه
و خیلی چیزا تازه اشکار داره میشه نه))...؟
۱.۸k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.