part 4
نایگیو:به خونه رسیدم. در رو باز کردم رفتم داخل سوجی رو صدا کردم ولی جواب نداد. با خودم گفتم باز کجا رفتی. بعد رفتم آشپزخونه برای خودم غذا درست کردم رفتم حموم اومدم بیرون غذا رو خوردم ساعت ۹ شد رفتم خوابیدم صبح ساعت ۶:۱۵ از خونه رفتم بیرون. عمارت رسیدم رفتم داخل که
نایگیو:سلام
آجوما:سلام تو وقتش اومدی حالا برو لباست رو عوض کن شروع کن به تمیز کردن خونه
نایگیو:باشه ای گفتمو رفتم لباسم رو عوض کردم .اومدم خونه رو تمیز میکردم که فوضول ام گل کرد. به طرف اتاق در سیاه رفتم در رو باز کردم رفتم داخل که با خودم گفتم آجوما چرا نگفت اینجا نیام اینجا که یه اتاق کار معمولیه که یه نفر رو پشتم حس کردم برگشتم دیدم که.........
خماری
میدونم کمه ولی دیگه😊😊😊
امیدوارم خوشتون اومده باشه 😊😊💜💜💜
نایگیو:سلام
آجوما:سلام تو وقتش اومدی حالا برو لباست رو عوض کن شروع کن به تمیز کردن خونه
نایگیو:باشه ای گفتمو رفتم لباسم رو عوض کردم .اومدم خونه رو تمیز میکردم که فوضول ام گل کرد. به طرف اتاق در سیاه رفتم در رو باز کردم رفتم داخل که با خودم گفتم آجوما چرا نگفت اینجا نیام اینجا که یه اتاق کار معمولیه که یه نفر رو پشتم حس کردم برگشتم دیدم که.........
خماری
میدونم کمه ولی دیگه😊😊😊
امیدوارم خوشتون اومده باشه 😊😊💜💜💜
۲۳.۰k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.