سناریو شب تولدت
مایکی: یادش نبود توهم به رو خودت نمیووردی. بعد اما بهش گفت انم دعوتت کرد خونشون با شینچیرو و ایزانا و اما سورپرایزت کردن.کادو تولد بهت نصف دوریاکیشو داد. (نگا چقد دوستت داره)
میتسویا : بردت کافه . اونجا بهت یه گردنبند دوستی ست داد بعد باهم رفتین شهر بازی . سوار ترن هوایی شدید. تو خیلی میترسیدی برا همین دستتو گرفت .
چیفویو : تو یادت نبود که تولدته برا همین با هینا تاکه میچی و دوستات برنامه ریختن سورپرایزت کنن.دعوتت کرد خونش بعدوقتی رسیدی خودت را به طرز واقعان وحشتناکی پاره نمودی و پریدی بقل چیفویو . اونم خودش را پاره نمود و از گوجه گوجه تر شد. بهت یه جعبه داد جعبه داشت تکون میخورد وقتی جعبه رو باز کردی با گربه ی وحشتناک کاوایی رو به رو شدی . و اما ا/ت ی جر خورده را داریم که حتی میتسویا هم نمیتونه بدوزش
تاکه میچی: برات گردنبند میخره . بعد برات اهنگ میخونه
تاکه میچی:شب تولد عشق خودمو هدیه دادم به اون که عاشقم کرد
منو داد بر باد
هدیه رو باز نکرده پس فرستاد....
ا/ت : من که بازش کردم
تاکه میچی : ...
ا/ت : 😂😂😂
پارت بعد وقتی 20 تایی شدیم ( ران ریندو سانزو کوکو )
میتسویا : بردت کافه . اونجا بهت یه گردنبند دوستی ست داد بعد باهم رفتین شهر بازی . سوار ترن هوایی شدید. تو خیلی میترسیدی برا همین دستتو گرفت .
چیفویو : تو یادت نبود که تولدته برا همین با هینا تاکه میچی و دوستات برنامه ریختن سورپرایزت کنن.دعوتت کرد خونش بعدوقتی رسیدی خودت را به طرز واقعان وحشتناکی پاره نمودی و پریدی بقل چیفویو . اونم خودش را پاره نمود و از گوجه گوجه تر شد. بهت یه جعبه داد جعبه داشت تکون میخورد وقتی جعبه رو باز کردی با گربه ی وحشتناک کاوایی رو به رو شدی . و اما ا/ت ی جر خورده را داریم که حتی میتسویا هم نمیتونه بدوزش
تاکه میچی: برات گردنبند میخره . بعد برات اهنگ میخونه
تاکه میچی:شب تولد عشق خودمو هدیه دادم به اون که عاشقم کرد
منو داد بر باد
هدیه رو باز نکرده پس فرستاد....
ا/ت : من که بازش کردم
تاکه میچی : ...
ا/ت : 😂😂😂
پارت بعد وقتی 20 تایی شدیم ( ران ریندو سانزو کوکو )
۹.۷k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.