سلاممممممم کیوت های گلم ا،روز بلخرهومیخوام پارت بدم و لال
سلاممممممم کیوت های گلم ا،روز بلخرهومیخوام پارت بدم و لالا اگه خوشت نمیاد نخوان زورت که نکردم بچه ۶ا یک نکته عکس ا/ت تغیر میکنه
__________________________________________________________
( ویو ا/ت)
ا/ت در ذهن = واییییییییییی چقدر دیگه سفارش باید ببرم خسته شدم تازه اونجوری که اخبار گفته از دوازده شب به بعد اوت گروه خلافکار میان بیرون من نمیتونم برگردم خونه ولی نمیدونم چرا اسم رعیشون مایکی خیلی برام آشناست
ملیکا مادر ا/ت = عزیزم چیزی شده (بچه ها یک نکته ا/ت و مامان هردو نو یک کافه کار میکنن ولی مامان رعیس اون کافس )
ا/ت = اره مامان خیلی خسته شدم فردا باید برم مدرسه حوصله ندارم
ملیکا=هوممممم اشکال نداره به مدیر میگ دخترک نذاشت مادرش حرفش رو بزنه و گفت
ا/ت = نه نه نه نه نه نه باید برم مدرسه
(پریدن یه فردا صبح ببخشید نویسنده هنو صبونه نخورده چرت و پرت مینویسه )
(ویو مادر ا/ت )
ملیکا= ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتت پاشووووووووووووو تمساح شدم آنقدر گفتم پاشو پاشو
ا/ت از اتاق بالیی خونه =باشهههههههههههههه منم کوروکدیل شدم آنقدر گفتم باشه باشه 😂🤣
و اما ا/ت چی ا/ت دوباره چرخید و کپید اما مامان تا کفشش رو در آورد ا/ت پاشد لباس پوشید و رفت مدرسه نکته: ا/ت شبه با شرت و سوتین میخوابه چون گرمه منحرفان ذهن بهشتی 😁)
( ویو مایکی )
مایکی= امروز یک دانوش آموز جدید دارم خیلی بده که همش دانش آموز های جدید میاد مجبور میشم همش خودم رو خوب جلوه بدم حالا چرا چون این ماموریت مسخره میگه من باید برای نزدیک شدن به اون جنده معلم شم خدایا ران آخه شرفت رو قربون این چه تقسیم بندی بود
که یک هو در باز شد یک دختر با پوست سفید به رنگ مروارید با مو های سفیدی و لب صورتی رنگی کولی مشکی که جاسوعچی مروارید بهش وسل بود و لباس ملوانی سیاه وارد شد همون لحظه قلب مایکی به تپش افتاد با خودش گفت این فرشته دیگه کیه
_______________________________________________________________<
ببخشید کم بود میدونم ریدم
__________________________________________________________
( ویو ا/ت)
ا/ت در ذهن = واییییییییییی چقدر دیگه سفارش باید ببرم خسته شدم تازه اونجوری که اخبار گفته از دوازده شب به بعد اوت گروه خلافکار میان بیرون من نمیتونم برگردم خونه ولی نمیدونم چرا اسم رعیشون مایکی خیلی برام آشناست
ملیکا مادر ا/ت = عزیزم چیزی شده (بچه ها یک نکته ا/ت و مامان هردو نو یک کافه کار میکنن ولی مامان رعیس اون کافس )
ا/ت = اره مامان خیلی خسته شدم فردا باید برم مدرسه حوصله ندارم
ملیکا=هوممممم اشکال نداره به مدیر میگ دخترک نذاشت مادرش حرفش رو بزنه و گفت
ا/ت = نه نه نه نه نه نه باید برم مدرسه
(پریدن یه فردا صبح ببخشید نویسنده هنو صبونه نخورده چرت و پرت مینویسه )
(ویو مادر ا/ت )
ملیکا= ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتت پاشووووووووووووو تمساح شدم آنقدر گفتم پاشو پاشو
ا/ت از اتاق بالیی خونه =باشهههههههههههههه منم کوروکدیل شدم آنقدر گفتم باشه باشه 😂🤣
و اما ا/ت چی ا/ت دوباره چرخید و کپید اما مامان تا کفشش رو در آورد ا/ت پاشد لباس پوشید و رفت مدرسه نکته: ا/ت شبه با شرت و سوتین میخوابه چون گرمه منحرفان ذهن بهشتی 😁)
( ویو مایکی )
مایکی= امروز یک دانوش آموز جدید دارم خیلی بده که همش دانش آموز های جدید میاد مجبور میشم همش خودم رو خوب جلوه بدم حالا چرا چون این ماموریت مسخره میگه من باید برای نزدیک شدن به اون جنده معلم شم خدایا ران آخه شرفت رو قربون این چه تقسیم بندی بود
که یک هو در باز شد یک دختر با پوست سفید به رنگ مروارید با مو های سفیدی و لب صورتی رنگی کولی مشکی که جاسوعچی مروارید بهش وسل بود و لباس ملوانی سیاه وارد شد همون لحظه قلب مایکی به تپش افتاد با خودش گفت این فرشته دیگه کیه
_______________________________________________________________<
ببخشید کم بود میدونم ریدم
۲.۴k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.