☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_¹¹ঔৣ͡ ͜
فردا صبح
جونگکوک ویو
توی رویای خوبم بودم که با صدای یک نفر بیدار شدم
م/ک: بلند شو دیگه لنگ ظهره
جونگکوک: دو دقیقه دیگه(خواب آلود)
م/ک: بلند شو باید برید خرید
جونگکوک:ولم کننننن(داد و خواب آلود)
م/ک: بلند شو
خب تا مامان کوکی جونگکوک و بیدار کنه بریم پیش ات و مامانش
م/ا: دختر قشنگم بیدار شو
ات:......
م/ا: دخترم
ات:......
م/ا: بلند شو دیگه
ات: هوم(خواب آلود)
م/ا: باید با جونگکوک بری...
تا مامان ات خواست بگه ات گفت
ات: مامان
م/ا: بله
ات: نمی خوام با جونگکوک ازدواج کنم
م/ا: چرا دخترم
ات: من اونو دوست ندارم اونم منو پس نمیشه به اجبار ازدواج کرد
م/ا: تو که میدونی مباید رو مرف پدر بزرگت حرف زد
ات: اما....
م/: دخترم میدونی هر اتفاقی رو سرنوشت برامون رقم میزنه شاید سرنوشد برات اینو رقم زده که تو به اجبار با جونگکوک ازدواج کنی و شاید عاشق هم شید
ات: اگه نشدیم
م/ا: بعدش و دیگه نمی تونم
ات: اوففف
م/ا: میدونی که تو بهترینی و جونگکوک هم عاشقت میشه
اتدهعییی به هر حال منم عاشقش نیستم
م/ا: به خاطر پدر بزرگت با جونگکوک ازدواج کن
ا: اوففففف فقط به خاطر پدر بزرگ
م/ا: و بعدش بهم یه نوه خوشگل بده(خنده)
ات: یااااااا
و دوتا زدن زیر خنده
ات ویو
بعد رفتن مامانم بلند شدم و رفتم یه دوش 30مین گرفتم و اومدم بیرون حوله تنم بود که یهو
جونگکوک ویو
بعد از بیدار شدنم با صدا کردنای مامانم بلند شدم و رفتم حموم بعد20 مین اومدم یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) و بعدش موهامو حالت دادم و ادکلن دختر کشم و زدم و زدم بیرون و رفتم سمت اتاق ات تا بریم خرید در و بدون در زدن باز کردم که دیدم حوله تنشو
ات: جیغغغغ
جونگکوک: کر شدم چته
ات: من لختم برو بیرون
جونگکوک: آ ببخشید
خواستم برم بیرون که داشت میرفت سمت کمدش چون پاش خیس بود لیز خورد منم رقتم که بگیرمش ولی چون زمین به خاطر آب موهاش خیس شده بود نزدیک بود بیوفتم که دست اتم گرفتم و ات افتاد روم که لبامون به هم برخورد کرد داشتیم به هم نگا میکردیم که یهو
م/ک و م/ا: بچه ها حاظر شد..... وایییی خدا بد موقعی اومدیم
جونگکوک: ها
ات: ن... نه(از روی کوک بلند میشه) اون طور که فکر میکنید نیست من خواستم برم سمت کمدم دشاتم میوفتادم اینم اومد منو بگیر زمین به خاطر آب موهام خیس شده بود داشت میوفتاد یهو دست منو کشید و افتادم روش و لبامون خورد رو هم کار دیگه ای نمیکردیم
م/ک: خب چرا توضیح میدی
م/ا: ما که توضیح نخواستیم
که جونگکوک بلند شد
جونگکوک: البته که اینا طبیعه هست چون دیگه ما قرا زن و شوهر شیم و....
ات: ببند(آروم جوری که کوک بشنوه)
م/ا: حالا ات از حموم اومده تو اینجا چی می خوای نکنه....
جونگکوک: نههه زن عمو نه اومدم ات و صدا کنم بریم خرید
☆͜͡part_¹¹ঔৣ͡ ͜
فردا صبح
جونگکوک ویو
توی رویای خوبم بودم که با صدای یک نفر بیدار شدم
م/ک: بلند شو دیگه لنگ ظهره
جونگکوک: دو دقیقه دیگه(خواب آلود)
م/ک: بلند شو باید برید خرید
جونگکوک:ولم کننننن(داد و خواب آلود)
م/ک: بلند شو
خب تا مامان کوکی جونگکوک و بیدار کنه بریم پیش ات و مامانش
م/ا: دختر قشنگم بیدار شو
ات:......
م/ا: دخترم
ات:......
م/ا: بلند شو دیگه
ات: هوم(خواب آلود)
م/ا: باید با جونگکوک بری...
تا مامان ات خواست بگه ات گفت
ات: مامان
م/ا: بله
ات: نمی خوام با جونگکوک ازدواج کنم
م/ا: چرا دخترم
ات: من اونو دوست ندارم اونم منو پس نمیشه به اجبار ازدواج کرد
م/ا: تو که میدونی مباید رو مرف پدر بزرگت حرف زد
ات: اما....
م/: دخترم میدونی هر اتفاقی رو سرنوشت برامون رقم میزنه شاید سرنوشد برات اینو رقم زده که تو به اجبار با جونگکوک ازدواج کنی و شاید عاشق هم شید
ات: اگه نشدیم
م/ا: بعدش و دیگه نمی تونم
ات: اوففف
م/ا: میدونی که تو بهترینی و جونگکوک هم عاشقت میشه
اتدهعییی به هر حال منم عاشقش نیستم
م/ا: به خاطر پدر بزرگت با جونگکوک ازدواج کن
ا: اوففففف فقط به خاطر پدر بزرگ
م/ا: و بعدش بهم یه نوه خوشگل بده(خنده)
ات: یااااااا
و دوتا زدن زیر خنده
ات ویو
بعد رفتن مامانم بلند شدم و رفتم یه دوش 30مین گرفتم و اومدم بیرون حوله تنم بود که یهو
جونگکوک ویو
بعد از بیدار شدنم با صدا کردنای مامانم بلند شدم و رفتم حموم بعد20 مین اومدم یه لباس پوشیدم(اسلاید بعد) و بعدش موهامو حالت دادم و ادکلن دختر کشم و زدم و زدم بیرون و رفتم سمت اتاق ات تا بریم خرید در و بدون در زدن باز کردم که دیدم حوله تنشو
ات: جیغغغغ
جونگکوک: کر شدم چته
ات: من لختم برو بیرون
جونگکوک: آ ببخشید
خواستم برم بیرون که داشت میرفت سمت کمدش چون پاش خیس بود لیز خورد منم رقتم که بگیرمش ولی چون زمین به خاطر آب موهاش خیس شده بود نزدیک بود بیوفتم که دست اتم گرفتم و ات افتاد روم که لبامون به هم برخورد کرد داشتیم به هم نگا میکردیم که یهو
م/ک و م/ا: بچه ها حاظر شد..... وایییی خدا بد موقعی اومدیم
جونگکوک: ها
ات: ن... نه(از روی کوک بلند میشه) اون طور که فکر میکنید نیست من خواستم برم سمت کمدم دشاتم میوفتادم اینم اومد منو بگیر زمین به خاطر آب موهام خیس شده بود داشت میوفتاد یهو دست منو کشید و افتادم روش و لبامون خورد رو هم کار دیگه ای نمیکردیم
م/ک: خب چرا توضیح میدی
م/ا: ما که توضیح نخواستیم
که جونگکوک بلند شد
جونگکوک: البته که اینا طبیعه هست چون دیگه ما قرا زن و شوهر شیم و....
ات: ببند(آروم جوری که کوک بشنوه)
م/ا: حالا ات از حموم اومده تو اینجا چی می خوای نکنه....
جونگکوک: نههه زن عمو نه اومدم ات و صدا کنم بریم خرید
۱۰.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.