part 58
#part_58
#فرار
یعنی عشق دیانا یه طرفه بود ؟؟نمیدونم چقدر گذشت که اروم ازم جدا شد و با لبخند نگام کرد صورتش خیس بود مثل بچه ها اشکاشو با استینش پاک کرد و گفت
- میدونم گیج شدی ببخشید ناراحتت کردم
اخم الکی کردمو گفتم
- بنال ببینم مردم از کنجکاوی !!تعارف تیکه پاره میکنه
تلخ خندید که دلم گرفت گرفته گفت
- پس حال داری پای درد دل یه دختر تنها بشینی ؟؟
دستشو گرفتمو فشار خفیفی دادم و گفتم
- تنهایی واسه وقتیه که منو نداشته باشی حالا بگو ببینم چجوری اشنا شدید ؟؟
نفس عمیقی کشید و گفت
- خب متین دوست خیلی صمیمیه ارسلانه یعنی بزار برات روشنش کنم که مثل برادرن باهم از بچگی باهم بودن منم تو اون شیطونی و شادی فقط هفده سالم بود که میتن اومد خونه کتی جون تا با ارسلان برن دانشگاه اون موقع نه ارسلان مستقل شده بود نه کتی جون رفته بود اون سر دنیا منم اونجا بودم
یه لبخند محو اومد رو صورتش دوباره گفت
- من درو باز کردم اول که منو دید خیلی جا خورد !! خب منم تعجب کردم اخه دوستای ارسلان معمولا خونه نمیومدن اینو کتی جون همیشه میگفت که ارسلان خوشش نمیاد دوستاشو بیاره خونه خلاصه اومد داخل و با ارسلان رفتن از اون به بعد گاهی یادش میفتادم دیگه خبری ازش نشد تا وقتی که مامان و بابام رفتن المان و تنها شدم کتی جون گفته بود باید بیای خونه ی ما من اول نخواستم قبول کنم ولی گفت بعد کلاسم ارسلانو میفرسته دنبالم که حتما برم منم قبول کردم چون از همون بچگی عاشق کتی جون و عمو بودم بعد کلاس زبانم اومدم پایین ساختمون و منتظر ماشین ارسلان شدم اون موقع یه جنسیس سفید داشت منم با چشم دنبال ماشینش بودم که یکم اونور تر پیداش کردم همون موقع هم با ارسلان خیلی صمیمی بودم واسه همین سریع رفتم سمت ماشینش و درو که باز کردم بدون اینکه بهش نگاه کنم پریدم تو ماشین و تقریبا با جیغ گفتم
- خیلی بیشعوری ارسلان جلو یه خانم متشخص ادم پیاده میشه و درو براش باز میکنه یکم جنتلمن باش خجالت بکش یکم بچه روز به روز
همین که برگشتم کپ کردم جای ارسلان متین راننده بود و از خنده سرخ شده بود واسه اولین بار تو عمرم جلو یه پسر سوتی دادم اونم چه سوتی از خجالت گرمم شده بود هول و شرمنده گفتم
#فرار
یعنی عشق دیانا یه طرفه بود ؟؟نمیدونم چقدر گذشت که اروم ازم جدا شد و با لبخند نگام کرد صورتش خیس بود مثل بچه ها اشکاشو با استینش پاک کرد و گفت
- میدونم گیج شدی ببخشید ناراحتت کردم
اخم الکی کردمو گفتم
- بنال ببینم مردم از کنجکاوی !!تعارف تیکه پاره میکنه
تلخ خندید که دلم گرفت گرفته گفت
- پس حال داری پای درد دل یه دختر تنها بشینی ؟؟
دستشو گرفتمو فشار خفیفی دادم و گفتم
- تنهایی واسه وقتیه که منو نداشته باشی حالا بگو ببینم چجوری اشنا شدید ؟؟
نفس عمیقی کشید و گفت
- خب متین دوست خیلی صمیمیه ارسلانه یعنی بزار برات روشنش کنم که مثل برادرن باهم از بچگی باهم بودن منم تو اون شیطونی و شادی فقط هفده سالم بود که میتن اومد خونه کتی جون تا با ارسلان برن دانشگاه اون موقع نه ارسلان مستقل شده بود نه کتی جون رفته بود اون سر دنیا منم اونجا بودم
یه لبخند محو اومد رو صورتش دوباره گفت
- من درو باز کردم اول که منو دید خیلی جا خورد !! خب منم تعجب کردم اخه دوستای ارسلان معمولا خونه نمیومدن اینو کتی جون همیشه میگفت که ارسلان خوشش نمیاد دوستاشو بیاره خونه خلاصه اومد داخل و با ارسلان رفتن از اون به بعد گاهی یادش میفتادم دیگه خبری ازش نشد تا وقتی که مامان و بابام رفتن المان و تنها شدم کتی جون گفته بود باید بیای خونه ی ما من اول نخواستم قبول کنم ولی گفت بعد کلاسم ارسلانو میفرسته دنبالم که حتما برم منم قبول کردم چون از همون بچگی عاشق کتی جون و عمو بودم بعد کلاس زبانم اومدم پایین ساختمون و منتظر ماشین ارسلان شدم اون موقع یه جنسیس سفید داشت منم با چشم دنبال ماشینش بودم که یکم اونور تر پیداش کردم همون موقع هم با ارسلان خیلی صمیمی بودم واسه همین سریع رفتم سمت ماشینش و درو که باز کردم بدون اینکه بهش نگاه کنم پریدم تو ماشین و تقریبا با جیغ گفتم
- خیلی بیشعوری ارسلان جلو یه خانم متشخص ادم پیاده میشه و درو براش باز میکنه یکم جنتلمن باش خجالت بکش یکم بچه روز به روز
همین که برگشتم کپ کردم جای ارسلان متین راننده بود و از خنده سرخ شده بود واسه اولین بار تو عمرم جلو یه پسر سوتی دادم اونم چه سوتی از خجالت گرمم شده بود هول و شرمنده گفتم
۳.۲k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.