فیک تقاص پارت ۶۴
نامجون ویو
یک ماه بعد
جونگ کوک یه ماهه که غیب شده و هیچ ردی ازش نیست
حتی معلوم نیست کدوم گوری رفته با کی هست با چی رفته واس چی رفته
ولی میتونم حدس بزنم که واس چی رفته !
ا/ت ازش متنفره و جونگ کوک هم تحملشو نداره
البته ا/ت هم وضلیت خوبی نداره و خیلی گریه کرده اوایل تنها کارش گریه کردن از صبح تا شب بود الان هم بهتر نشده که بدتر شده الان میشینه یه گوشه هیچی نمیخوره و فقط نقاشی میکشه
کابوس های شبانه ش به گفته ی عمه جون خیلی خیلی زیاد شده حتی یه باری که پیشش مونده بودن از شرت ترس کابوس تا دو ساعت فقط داشت گریه میکرد و زبونش قفل کرده بود
و اینطوری شد که فهمیدم این دختر هم شاید خودش خبر نداشته باشه ولی جونگ کوک رو دوست داره
چرا این ماجرا ها واسم کیوته !
شاید سخت باشه ولی از نظرم عشق از راه دور خیلی پایدار تره !
این دوتا عم دارن همینو تجربه میکنن
هزار بار سعی کردم با جونگ کوک تماس بگیرم ولی نتونستم ولی تونستم واسش پیغام بزارم و میدونم که اون پیغام رو صد در صد گوش داده
تو یکی از پیغام هام در مورد وضعیت بد ا/ت گفتم
میدونم شنیده میدونم منتظر پیغام هاست ولی خب اون جونگ کوکه نباید انتظار بیشتر از این داشت
امروز حال ا/ت به طور افتضاحی بده چون هیونگ شیک میخواد به زور بفرستتش پیش جونگ هی (عموی عنتر جونگ کوک😑، بابای سلین و مین هو)
ا/ت به هیچ وجه تحمل اونا رو نداده همینطوری سه این و مین هو رو ا/ت نظر دارن فرض کن بره اونجا
خیلی افتضاح میشه
تو پیغام امروزم به جونگ کوک در این مورد گفتم هیچ نظری در مورد ریکشنش ندارم ولی امیدوارم خودشو سالم نگه داره حداقل
نویسنده
ا/ت با همون حال بد و زارش سوار ماشین جلوی در خونه شد و راهی خونه ی جونگ هی شد
از همه چی متنفر بود و فقط میخواست جونگ کوک یهو ظاهر بشه و از این وضعیت نجاتش بده
ته دلش خیلی دلش براش تنگ شده ولی سعی میکنه واسه خودش انکار کنه
البته بماند که تو کل عمارت جونگ کوک همه متوجه شدن که این دختر خارجی عاشق پسر بزرگترین باند مافیایی کره شده
حالا دختر قصه نمیدونه در چه موردی باید فک کنه زمانی که پیش جیمین بود فکرش فقط این بود که بفهمه جیمین در اصل کدوم نقش داستانه
و حالا میخواد بفهمه جونگ کوک حالش چطوره ! چه بلایی قراره سرش بیاد ! ایندفعه کی قراره نجاتش بده و حالا اخرین مورد نقش جیمین قرار گرفته
مغز دختر گنجایش فک کردن نداره و وقتی هم که میخواد فک کنه کلا حواسش پرت میشه و به یه نقطه ی کور خیره میشه و به هیچی فک نمیکنه
انگار که مغزش خالیه ولی بازم دوباره همه چی از بین میره و مغزش پر میشه و از شدت زیاد بودن و فشار های روانی نمیتونه فک کنه
حتی فراموش کرده که قبلا چطوری تجزیه و تحلیل میکرده
حتی بعضی وقتا به قدری عاجز میشه که دوست داره پیش هوسوک و یونگی باشه
تنها کسایی که واقعا کنارشون ارامش داره اونا هستن
البته کنار نامجون هم همبن حس رو داره ولی واسه یونگی و هوسوک قوی تره
و حالا تنها چیزی که تو مغزش اکو میشه اینه که چیکار باید بکنم ؟
یه لحظه همه ی فیکامو گم کردم داشتم سکته میکردم فک کردم حدف شده😂😂
یک ماه بعد
جونگ کوک یه ماهه که غیب شده و هیچ ردی ازش نیست
حتی معلوم نیست کدوم گوری رفته با کی هست با چی رفته واس چی رفته
ولی میتونم حدس بزنم که واس چی رفته !
ا/ت ازش متنفره و جونگ کوک هم تحملشو نداره
البته ا/ت هم وضلیت خوبی نداره و خیلی گریه کرده اوایل تنها کارش گریه کردن از صبح تا شب بود الان هم بهتر نشده که بدتر شده الان میشینه یه گوشه هیچی نمیخوره و فقط نقاشی میکشه
کابوس های شبانه ش به گفته ی عمه جون خیلی خیلی زیاد شده حتی یه باری که پیشش مونده بودن از شرت ترس کابوس تا دو ساعت فقط داشت گریه میکرد و زبونش قفل کرده بود
و اینطوری شد که فهمیدم این دختر هم شاید خودش خبر نداشته باشه ولی جونگ کوک رو دوست داره
چرا این ماجرا ها واسم کیوته !
شاید سخت باشه ولی از نظرم عشق از راه دور خیلی پایدار تره !
این دوتا عم دارن همینو تجربه میکنن
هزار بار سعی کردم با جونگ کوک تماس بگیرم ولی نتونستم ولی تونستم واسش پیغام بزارم و میدونم که اون پیغام رو صد در صد گوش داده
تو یکی از پیغام هام در مورد وضعیت بد ا/ت گفتم
میدونم شنیده میدونم منتظر پیغام هاست ولی خب اون جونگ کوکه نباید انتظار بیشتر از این داشت
امروز حال ا/ت به طور افتضاحی بده چون هیونگ شیک میخواد به زور بفرستتش پیش جونگ هی (عموی عنتر جونگ کوک😑، بابای سلین و مین هو)
ا/ت به هیچ وجه تحمل اونا رو نداده همینطوری سه این و مین هو رو ا/ت نظر دارن فرض کن بره اونجا
خیلی افتضاح میشه
تو پیغام امروزم به جونگ کوک در این مورد گفتم هیچ نظری در مورد ریکشنش ندارم ولی امیدوارم خودشو سالم نگه داره حداقل
نویسنده
ا/ت با همون حال بد و زارش سوار ماشین جلوی در خونه شد و راهی خونه ی جونگ هی شد
از همه چی متنفر بود و فقط میخواست جونگ کوک یهو ظاهر بشه و از این وضعیت نجاتش بده
ته دلش خیلی دلش براش تنگ شده ولی سعی میکنه واسه خودش انکار کنه
البته بماند که تو کل عمارت جونگ کوک همه متوجه شدن که این دختر خارجی عاشق پسر بزرگترین باند مافیایی کره شده
حالا دختر قصه نمیدونه در چه موردی باید فک کنه زمانی که پیش جیمین بود فکرش فقط این بود که بفهمه جیمین در اصل کدوم نقش داستانه
و حالا میخواد بفهمه جونگ کوک حالش چطوره ! چه بلایی قراره سرش بیاد ! ایندفعه کی قراره نجاتش بده و حالا اخرین مورد نقش جیمین قرار گرفته
مغز دختر گنجایش فک کردن نداره و وقتی هم که میخواد فک کنه کلا حواسش پرت میشه و به یه نقطه ی کور خیره میشه و به هیچی فک نمیکنه
انگار که مغزش خالیه ولی بازم دوباره همه چی از بین میره و مغزش پر میشه و از شدت زیاد بودن و فشار های روانی نمیتونه فک کنه
حتی فراموش کرده که قبلا چطوری تجزیه و تحلیل میکرده
حتی بعضی وقتا به قدری عاجز میشه که دوست داره پیش هوسوک و یونگی باشه
تنها کسایی که واقعا کنارشون ارامش داره اونا هستن
البته کنار نامجون هم همبن حس رو داره ولی واسه یونگی و هوسوک قوی تره
و حالا تنها چیزی که تو مغزش اکو میشه اینه که چیکار باید بکنم ؟
یه لحظه همه ی فیکامو گم کردم داشتم سکته میکردم فک کردم حدف شده😂😂
۴۵.۳k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.