تکپارتی♡
pov:وقتی خواهرشونی و اونا ازدواج کردن و همش به زنش توجه میکنه و تو میری خودکشی کنی (درخواستی )
*خصومت شخصی را فراموش بنماییم🗿😂
~~~~~~~~~~~~~
ا.ت ویو:
منو یونگی خیلی باهم صمیمی بودیم از اونجا که پدر و مادرمون فوت کردن اون تنها خانواده ی منه اما از وقتی ازدواج کرده همش ایگنورم میکنه و بهم توجهی نمیکنه میتونم این رفتارو نادیده بگیرم دوباره سعی کنم رابطمونو اوکی کنم اما چند دقیق پیش واقعا برام قابل تحمل نبود
فلش بک:
(اسم زن یونگی : سان یونگ)
یه لیوان از دست سان یونگ افتاد
سان یونگ:جیغ
ا.ت:جیغ
یونگی از اتاق اومد
یونگی:چیشده ؟ بیب خوبی؟
سان یونگ:ا.ت...هق...بخاطر اینکه ب...هش آب...ند..اد..م لیوان مورد علاقمو ج...لوی پ...ام کوبوند زمین(گریه)
یونگی:ا.تتتتت با چه حقی لیوانو جلوی پای زن من میکوبونی زمین؟دختره ی روانی محبت ندیدی؟ چی برات کم گذاشتم؟
ا.ت:من لیوانو....
سان یونگ:من باهات خیلی خوب بودم تو قلبمو شیکوندی(گریه)
ا.ت:چی داری با خودت میگی ؟ تو لیوان شکوندی نه من
سان یونگ:(گریه)بیب داره بهم تهمت میزنه
یونگی:ا.تتتت این بس نبود حالا داری دروغم بهم میگی؟تو خیلی عوض شدی من این ا.ت رو نمیشناسم خانوم مین(داد)
ا.ت:اونی که عوض شده من نیستم تویی از وقتی ازدواج کردی دیگه کسی به اسم ا.ت تو زندگیت نداری اگه یه اتفاقی بیوفته ۱۰۰ درصد مقصر منم نه زنت اگه دعوا بشه ۱۰۰ درصد مقصر منم نه زنت میفهمی؟تو تنها خانوادم بودی فکر میکردم یکی هست که میتونم بهش تکیه کنم ولی تو هم بهم از پشت خنجر زدی میدونی چقد درد داره مین یونگی؟نه نمی دونی(داد)
و ا.ت دویید سمت پشت بوم
یونگی:ا.ت کجا میری ا.تتت(رفتن سمت ا.ت)
پایان فلش بک
ا.ت ویو
اون تمام دارایی من توی این دنیا بود و الان طرف یکی دیگه رو گرفته پس زندگی من به چه دردی میخوره ؟هیچی
ا.ت:مین یونگی و مین سان یونگ تا ابد باهم خوشحال باشید و به من فکر نکنید!خدافظ
خودم رو به سمت زمین خم کردم و پا هام رو از زمین جدا کردم چشمامو بسته بودم یهو یه دستی رو روی مچم حس کردم چشمامو باز کردمو یونگی رو دیدم که تا کمر لبه پشته بومه و با دستاش منو گرفته
یونگی:گ...رفت..مت
ا.ت:ولم کن میخوام بمیرم
یونگی:مگه من مردم ؟ اگه میخوای بمیری باید دوتامون بمیریم!
ا.ت:برو پیش زنت منو فراموش کن
یونگی:خفه شو ا.ت زر اضافه نزن
ا.ت:آخه...(گریه)
یونگی:ببین من تورو خیلی دوست دارم تو فقط برام مثل خواهر نیستی تو مثل بهترین دوستمو تکه گاهمی اگه نباشی منم نیستم پس دیگه ازین قلطا نکن آبجی کوچولو:)
*خصومت شخصی را فراموش بنماییم🗿😂
~~~~~~~~~~~~~
ا.ت ویو:
منو یونگی خیلی باهم صمیمی بودیم از اونجا که پدر و مادرمون فوت کردن اون تنها خانواده ی منه اما از وقتی ازدواج کرده همش ایگنورم میکنه و بهم توجهی نمیکنه میتونم این رفتارو نادیده بگیرم دوباره سعی کنم رابطمونو اوکی کنم اما چند دقیق پیش واقعا برام قابل تحمل نبود
فلش بک:
(اسم زن یونگی : سان یونگ)
یه لیوان از دست سان یونگ افتاد
سان یونگ:جیغ
ا.ت:جیغ
یونگی از اتاق اومد
یونگی:چیشده ؟ بیب خوبی؟
سان یونگ:ا.ت...هق...بخاطر اینکه ب...هش آب...ند..اد..م لیوان مورد علاقمو ج...لوی پ...ام کوبوند زمین(گریه)
یونگی:ا.تتتتت با چه حقی لیوانو جلوی پای زن من میکوبونی زمین؟دختره ی روانی محبت ندیدی؟ چی برات کم گذاشتم؟
ا.ت:من لیوانو....
سان یونگ:من باهات خیلی خوب بودم تو قلبمو شیکوندی(گریه)
ا.ت:چی داری با خودت میگی ؟ تو لیوان شکوندی نه من
سان یونگ:(گریه)بیب داره بهم تهمت میزنه
یونگی:ا.تتتت این بس نبود حالا داری دروغم بهم میگی؟تو خیلی عوض شدی من این ا.ت رو نمیشناسم خانوم مین(داد)
ا.ت:اونی که عوض شده من نیستم تویی از وقتی ازدواج کردی دیگه کسی به اسم ا.ت تو زندگیت نداری اگه یه اتفاقی بیوفته ۱۰۰ درصد مقصر منم نه زنت اگه دعوا بشه ۱۰۰ درصد مقصر منم نه زنت میفهمی؟تو تنها خانوادم بودی فکر میکردم یکی هست که میتونم بهش تکیه کنم ولی تو هم بهم از پشت خنجر زدی میدونی چقد درد داره مین یونگی؟نه نمی دونی(داد)
و ا.ت دویید سمت پشت بوم
یونگی:ا.ت کجا میری ا.تتت(رفتن سمت ا.ت)
پایان فلش بک
ا.ت ویو
اون تمام دارایی من توی این دنیا بود و الان طرف یکی دیگه رو گرفته پس زندگی من به چه دردی میخوره ؟هیچی
ا.ت:مین یونگی و مین سان یونگ تا ابد باهم خوشحال باشید و به من فکر نکنید!خدافظ
خودم رو به سمت زمین خم کردم و پا هام رو از زمین جدا کردم چشمامو بسته بودم یهو یه دستی رو روی مچم حس کردم چشمامو باز کردمو یونگی رو دیدم که تا کمر لبه پشته بومه و با دستاش منو گرفته
یونگی:گ...رفت..مت
ا.ت:ولم کن میخوام بمیرم
یونگی:مگه من مردم ؟ اگه میخوای بمیری باید دوتامون بمیریم!
ا.ت:برو پیش زنت منو فراموش کن
یونگی:خفه شو ا.ت زر اضافه نزن
ا.ت:آخه...(گریه)
یونگی:ببین من تورو خیلی دوست دارم تو فقط برام مثل خواهر نیستی تو مثل بهترین دوستمو تکه گاهمی اگه نباشی منم نیستم پس دیگه ازین قلطا نکن آبجی کوچولو:)
۴.۶k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.