×قسمت سیزدهم×پارت سه
×قسمت سیزدهم×پارت سه
رسیده بودیم به یه فضای سبز
محمد راهنما زد و پاکان کنار درختا ماشینو پارک کرد .
همه از ماشینا پیاده شدن و دور هم تجمع کردن
میلاد با خنده گفت:خب..حالا کدومتون ناهار مهمون میکنه
جیغ زدم:کار کدومتون بود این حقه کثیف!؟
هیچکدوم بهم توجه نکردن و من خیلی با کلاس قهوه ای شدم.
پاکان گفت:خب...برنامه چیه !؟
اریا گفت:انصافن نکنه میخواین برید رستوران!؟
سمیرا:نه بابا..به نظر من که اینجا خیلی خوبه
میلاد:منم موافقم
پاکان:خب..نظرتون چیه جوجه سیخ بکشیم !؟
همه خوشحال موافقت کردن
اریا گفت:فک کنم توی ماشین ما فرش و چادر باشه
بعدم رفتسمت ماشینشون و با یه حصیر و یه چادر برگشت
زیر یه درخت بزرگ با دخترا حصیرو پهن کردیم و پاکان و اریا هم چادرو باز کردن
هرچند نیازی به چادر نبود
محمد و میلاد رفتن جوجه بخرن
با دخترا دنبال چوب گشتیم و اریا با چندتا سنگ یه دایره ساخت که توش اتیش کنیم
موقعی که داشتم چوبارو جمع میکردم و خیلی تو حال خودم بودم یهو صدای موزیک ترسوندم
پاکان ضبط ماشینو تا ته زیاد کرده بود و درای ماشینو هم باز کرده بود
عاشق این اهنگ بودم (یه ماهه از مهدی احمدوند)
چوبارو که جمع کردیم نشستم روی فرش و گفتم :وای خدایا دیگه جون ندارم
پاکان که داشت به اتیش وَر میرفت یه نگاهی بهم کرد و گفت:دیگه فعالیت نکن..خوب نیس واست
غر زدم : چرا مثه زنای حامله باهام حرف میزنی !؟
_چون وضعیتت به اندازه زنای حامله محافظت میخواد
یکم فکر کردم و باز جیغ زدم : پاکااااان
_چیه خب ؟؟
_خیلی منو اذیت میکنی
_وقتی حرص میخوری خواستنی میشی
تو شُک جملش بودم که اریا گفت :میلاد محمد اومدن
بعدم پاکان بلند شد و رفت سمتشون و دیگه بحث عوض شد
پاکان گفت :خو حالا سیخ از کجا بیاریم !؟
خندم گرفته بود
هیچی نداشتیم و کلی برنامه چیده بودیم واسه خودمون
گفتم:میلاد ببین تو ماشینتون ظرف و سیخ نیس!!زنمو همیشه با خودش تو ماشین از این چیزا داشت
میلاد یکم فکر کرد و بی حرف رفت ماشین و بعد با لوله پلاستیکی سیخ ها و ظرفای مسافرتی زنمو برگشت
پاکان گفت:خب دیگه..این دست دخترخانومارو میبوسه
همهبهش با تعجب نگاه کردن
وقتی فهمیدم منظورش سیخ کشیدن جوجه هاست جیغ زدم :عمرا
همه دخترا مثه من همین کارو کردن تقریبا
اریا خندید و گفت :بیخیال داداش..به اینا ابی گرم نمیشه...بیاین خودمون یه کاریش میکنیم
هفت تا دختر که ما باشیم کنار هم نشسته بودیم و با قیافه های کج و معکوج به پسرا و جوجه ها و سیخ و این بند و بساطا نگاه میکردیم
کارشون که تموم شد جوجه هارو گرفتن روی اتیش که صدای جیلیز ویلیزشون بلند شد
بوشون داشت دیوونم میکرد
چقد مثه زنای حامله شدم
نکنه حاملم !!!
وقتی همشون اماده شد هرکی یه سیخ گرفته بود دستشو و مشغول خوردن بود
خیلی داغ و خوشمزه بودن
کلی بهم تا الانش خوش گذشته بود
بعد از اون بچه ها تصمیم گرفتن یکم بازی کنن
اونم وسطی بازی
پسرا باهم
دخترا هم باهم
درسته تعداد ما بیشتر بود
اما اونا بازم قوی تر بودن
دور اول که من خراب کردم همه چیو
اخه من توی بازی ادم نامردی میشدم
ما وسط بودیم
تا توپو پرت میکردن من میرفتم جلوی یکی از بچه ها
بعد جاخالی میدادم که اون بدبختی که پشتم بود توپ بهش میخورد و میرفت بیرون
دور دوم که ما کنار بودیم با یه بدبختی پسرا رو زدیم
خیلی تیز بودن
چون خلوت بودنم جا واسه جابه جا شدنشون زیاد بود
مخصوصا این پاکانو که تا ده تایی ام رفته بود و با یه دردسری زدیمش
چند دور دیگه هم بازی کردیم و وقتی خسته شدیم همه روی حصیر خودشونو پخش کرده بودن
صدای نفس نفسامون سکوتو شکسته بود که یهو ارزو گفت:اگه اسم بودم :ارزو
همه فهمیده بودیم میخواس بازی کنیم
و همینجوری شد که همه توی این بازی شرکت کردن
ارزو:اگه اسم بودم :ارزو
اگه رنگبودم :زرد
اگه غذا بودم:هات داگ
اگه میوه بودم:هلو
اگه فصل بودم :بهار
اگه ماه بودم:اردیبهشت
فاطی:اگه اسم بودم اریا
همه زدن زیر خنده و فاطی بهشون فحش داد
قیافه اریا دیدنی بود که داشت قند تو دلش اب میشد
ادامه داد:اگه رنگ بودم:صورتی
اگه غذا بودم:لازانیا
اگه میوه بودم :لیمو ترش
اگه فصل بودم:تابستون
اگه ماه بودم:شهریور
(فاطی ببین اینایی که نوشتم شبیه علایق خودت هس یا نه *_*)
سمیرا:اگه اسم بودم :ایران
اگه رنگ بودم:سفید
اگه غذا بودم :ماکرانی
اگه میوه بودم :سیب
اگه فصل بودم:تابستون
اگه ماه بودم :بهمن
مریم:اگه اسم بودم:نیما_علیرضا_ارمین_اون یکی علیرضا_امیر_محمد
همه داشتن میخندیدن
_اگه رنگبودم :قرمز
اگه غذا بودم:قرمه سبزی
اگه میوه بودم:خیار
اگه فصل بودم بهار
اگه ماه بودم خرداد
مبینا:اگه اسم بودم مُبی
اگه رنگ بودم:مُبی ای
اگه غذا بودم :مُبی پلو
اگه میوه بودم:مُبی موز
اگه فصل بودم:مُبی تان
اگه ماه بودم:مُبی ماه
همه بهش فحش دادن
رسیده بودیم به یه فضای سبز
محمد راهنما زد و پاکان کنار درختا ماشینو پارک کرد .
همه از ماشینا پیاده شدن و دور هم تجمع کردن
میلاد با خنده گفت:خب..حالا کدومتون ناهار مهمون میکنه
جیغ زدم:کار کدومتون بود این حقه کثیف!؟
هیچکدوم بهم توجه نکردن و من خیلی با کلاس قهوه ای شدم.
پاکان گفت:خب...برنامه چیه !؟
اریا گفت:انصافن نکنه میخواین برید رستوران!؟
سمیرا:نه بابا..به نظر من که اینجا خیلی خوبه
میلاد:منم موافقم
پاکان:خب..نظرتون چیه جوجه سیخ بکشیم !؟
همه خوشحال موافقت کردن
اریا گفت:فک کنم توی ماشین ما فرش و چادر باشه
بعدم رفتسمت ماشینشون و با یه حصیر و یه چادر برگشت
زیر یه درخت بزرگ با دخترا حصیرو پهن کردیم و پاکان و اریا هم چادرو باز کردن
هرچند نیازی به چادر نبود
محمد و میلاد رفتن جوجه بخرن
با دخترا دنبال چوب گشتیم و اریا با چندتا سنگ یه دایره ساخت که توش اتیش کنیم
موقعی که داشتم چوبارو جمع میکردم و خیلی تو حال خودم بودم یهو صدای موزیک ترسوندم
پاکان ضبط ماشینو تا ته زیاد کرده بود و درای ماشینو هم باز کرده بود
عاشق این اهنگ بودم (یه ماهه از مهدی احمدوند)
چوبارو که جمع کردیم نشستم روی فرش و گفتم :وای خدایا دیگه جون ندارم
پاکان که داشت به اتیش وَر میرفت یه نگاهی بهم کرد و گفت:دیگه فعالیت نکن..خوب نیس واست
غر زدم : چرا مثه زنای حامله باهام حرف میزنی !؟
_چون وضعیتت به اندازه زنای حامله محافظت میخواد
یکم فکر کردم و باز جیغ زدم : پاکااااان
_چیه خب ؟؟
_خیلی منو اذیت میکنی
_وقتی حرص میخوری خواستنی میشی
تو شُک جملش بودم که اریا گفت :میلاد محمد اومدن
بعدم پاکان بلند شد و رفت سمتشون و دیگه بحث عوض شد
پاکان گفت :خو حالا سیخ از کجا بیاریم !؟
خندم گرفته بود
هیچی نداشتیم و کلی برنامه چیده بودیم واسه خودمون
گفتم:میلاد ببین تو ماشینتون ظرف و سیخ نیس!!زنمو همیشه با خودش تو ماشین از این چیزا داشت
میلاد یکم فکر کرد و بی حرف رفت ماشین و بعد با لوله پلاستیکی سیخ ها و ظرفای مسافرتی زنمو برگشت
پاکان گفت:خب دیگه..این دست دخترخانومارو میبوسه
همهبهش با تعجب نگاه کردن
وقتی فهمیدم منظورش سیخ کشیدن جوجه هاست جیغ زدم :عمرا
همه دخترا مثه من همین کارو کردن تقریبا
اریا خندید و گفت :بیخیال داداش..به اینا ابی گرم نمیشه...بیاین خودمون یه کاریش میکنیم
هفت تا دختر که ما باشیم کنار هم نشسته بودیم و با قیافه های کج و معکوج به پسرا و جوجه ها و سیخ و این بند و بساطا نگاه میکردیم
کارشون که تموم شد جوجه هارو گرفتن روی اتیش که صدای جیلیز ویلیزشون بلند شد
بوشون داشت دیوونم میکرد
چقد مثه زنای حامله شدم
نکنه حاملم !!!
وقتی همشون اماده شد هرکی یه سیخ گرفته بود دستشو و مشغول خوردن بود
خیلی داغ و خوشمزه بودن
کلی بهم تا الانش خوش گذشته بود
بعد از اون بچه ها تصمیم گرفتن یکم بازی کنن
اونم وسطی بازی
پسرا باهم
دخترا هم باهم
درسته تعداد ما بیشتر بود
اما اونا بازم قوی تر بودن
دور اول که من خراب کردم همه چیو
اخه من توی بازی ادم نامردی میشدم
ما وسط بودیم
تا توپو پرت میکردن من میرفتم جلوی یکی از بچه ها
بعد جاخالی میدادم که اون بدبختی که پشتم بود توپ بهش میخورد و میرفت بیرون
دور دوم که ما کنار بودیم با یه بدبختی پسرا رو زدیم
خیلی تیز بودن
چون خلوت بودنم جا واسه جابه جا شدنشون زیاد بود
مخصوصا این پاکانو که تا ده تایی ام رفته بود و با یه دردسری زدیمش
چند دور دیگه هم بازی کردیم و وقتی خسته شدیم همه روی حصیر خودشونو پخش کرده بودن
صدای نفس نفسامون سکوتو شکسته بود که یهو ارزو گفت:اگه اسم بودم :ارزو
همه فهمیده بودیم میخواس بازی کنیم
و همینجوری شد که همه توی این بازی شرکت کردن
ارزو:اگه اسم بودم :ارزو
اگه رنگبودم :زرد
اگه غذا بودم:هات داگ
اگه میوه بودم:هلو
اگه فصل بودم :بهار
اگه ماه بودم:اردیبهشت
فاطی:اگه اسم بودم اریا
همه زدن زیر خنده و فاطی بهشون فحش داد
قیافه اریا دیدنی بود که داشت قند تو دلش اب میشد
ادامه داد:اگه رنگ بودم:صورتی
اگه غذا بودم:لازانیا
اگه میوه بودم :لیمو ترش
اگه فصل بودم:تابستون
اگه ماه بودم:شهریور
(فاطی ببین اینایی که نوشتم شبیه علایق خودت هس یا نه *_*)
سمیرا:اگه اسم بودم :ایران
اگه رنگ بودم:سفید
اگه غذا بودم :ماکرانی
اگه میوه بودم :سیب
اگه فصل بودم:تابستون
اگه ماه بودم :بهمن
مریم:اگه اسم بودم:نیما_علیرضا_ارمین_اون یکی علیرضا_امیر_محمد
همه داشتن میخندیدن
_اگه رنگبودم :قرمز
اگه غذا بودم:قرمه سبزی
اگه میوه بودم:خیار
اگه فصل بودم بهار
اگه ماه بودم خرداد
مبینا:اگه اسم بودم مُبی
اگه رنگ بودم:مُبی ای
اگه غذا بودم :مُبی پلو
اگه میوه بودم:مُبی موز
اگه فصل بودم:مُبی تان
اگه ماه بودم:مُبی ماه
همه بهش فحش دادن
۱۸.۰k
۳۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.