رمان هستی بان تاریکی
رمان هستی بان تاریکی
فصل دو
پارت چهل دو
چشم هامو باز کردم برادر بزرگ ترمو دیدم همونی که همونی کع گفت میمیره
اومد بالا سرم یه کشیده زد به صورتم
گفت: تو مقصری خانواده رو از هم پاشیدی
ازت متنفرم
بدم ازت میاددددد تو نحسی و قهقه ای زد و یهو غیب شد و ارشیا ظاهر شد و گفت
خوب حرف دلش بود
این تازه اول راهه جوجه تازع کار
کاری میکنم که روزی صد بار ارزو مرگ کنی و یهو دست به صورتم زد و وردی خوند تمام بدنم خوب شد انگار زهر رو از بدنم خارج کرد!
گفتم چرا این کارو کردی
گفت: ام به خاطر تو نع
به خاطر این بود میخواستم زنده بمونی و زجر بکشی بی لیاقت جان
و کشیده ای به صورتم زد و یه چاقو در اورد و موهامو تو مشتش گرفت و از سر شروع کرد از پوست سرم شروع بع بریدن کرد
نگم از اون لحظه و چند ضربه چاقو بهم زد
و شروع به کتک زدنم کرد دیگه چیزی یادم نمیاد
چشم هامو باز کردم
یه پرستار بالا سرم بود و گفت خانوم
خانوم شما کی هستید
گفتم من چرا اینجام؟..
گفت بعدا میگم الان وقتش نیست و رفت دکتر و صدا زد جیغ بلندی زدم و گفتم الان بگوووو
من الان میخوام بفهمم میفهمی
بگووو
پزشک اومد و دستور داد بیهوشم کنن
تکون میخوردم و نمیزاشتم بیهوشم کنن تا اینکه جند تا پرستار همزمان منو گرفتن و.....
ادامه دارد
فصل دو
پارت چهل دو
چشم هامو باز کردم برادر بزرگ ترمو دیدم همونی که همونی کع گفت میمیره
اومد بالا سرم یه کشیده زد به صورتم
گفت: تو مقصری خانواده رو از هم پاشیدی
ازت متنفرم
بدم ازت میاددددد تو نحسی و قهقه ای زد و یهو غیب شد و ارشیا ظاهر شد و گفت
خوب حرف دلش بود
این تازه اول راهه جوجه تازع کار
کاری میکنم که روزی صد بار ارزو مرگ کنی و یهو دست به صورتم زد و وردی خوند تمام بدنم خوب شد انگار زهر رو از بدنم خارج کرد!
گفتم چرا این کارو کردی
گفت: ام به خاطر تو نع
به خاطر این بود میخواستم زنده بمونی و زجر بکشی بی لیاقت جان
و کشیده ای به صورتم زد و یه چاقو در اورد و موهامو تو مشتش گرفت و از سر شروع کرد از پوست سرم شروع بع بریدن کرد
نگم از اون لحظه و چند ضربه چاقو بهم زد
و شروع به کتک زدنم کرد دیگه چیزی یادم نمیاد
چشم هامو باز کردم
یه پرستار بالا سرم بود و گفت خانوم
خانوم شما کی هستید
گفتم من چرا اینجام؟..
گفت بعدا میگم الان وقتش نیست و رفت دکتر و صدا زد جیغ بلندی زدم و گفتم الان بگوووو
من الان میخوام بفهمم میفهمی
بگووو
پزشک اومد و دستور داد بیهوشم کنن
تکون میخوردم و نمیزاشتم بیهوشم کنن تا اینکه جند تا پرستار همزمان منو گرفتن و.....
ادامه دارد
۹.۰k
۱۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.