پارت۴۵
روی تختم افتادم و با بدنی که داغ کرده بود به سقف باالی سرم خیره
شدم.
کیم تهیونگ کسی بود که حتی با کمترین نگاهش هم منو داخل آتیش
هوس مینداخت.
حاال که با بی شرفی تمام لمسم هم کرده بود, داشتم از شدت هیجان جون
میدادم.
میدونستم قصدش تمسخر من بوده اما باز هم نمیتونستم جلوی خودم رو
بگیرم تا از خوشحالی فریاد نزنم.
لمس تهیونگ و حس کردن لبهاش رو گردنت, چیزی نبود که هر روز
بتونی امتحانش کنی.
نمیدونستم تو زندگی قبلیم چه کاری انجام داده بودم که حاال اینطور داشتم,
خوش شانسی میاوردم.
چرا نباید از این فرصت استفاده میکردم
چرا نباید برای بدست آوردن اون پسر تالش خودم رو نمیکردم؟
درسته که در بدترین وضعیت و شرایط ممکن باهم آشنا شدیم و ایده ی
کاپل شدن آیدل و ساسنگ فنش بنظر احمقانه میرسه اما نمیخواستم این
فرصت رو بدون تالش کردم از دست بدم.
ما حداقل یک ماه قرار بود باهم باشیم و این زمان ایده آلی برای عملی
کردن ایده ام بنظر میرسید.
البته ایده ی خاصی جز جلب کردن توجه ته نداشتم!
حتی نمیدونستم که چه تایپ ایده آلی داره و داشتم با چشم های بسته وارد
راهی میشدم که پایانش برام نامشخص بود.
روی تخت غلتی زدم و یقه ی تیشرتم رو به دندون گرفتم.
حتی فکر اینکه کیم تهیونگ ممکنه روم کراش بزنه هم باعث میشد دست و
پام از شدت ضعف مثل یک تیکه گوشت بدون عصب بشه.
فقط میدونستم که اون پسر دوست داره پسر های بیست ساله ی ریزجثه رو
به فاک بده!
حداقل این شرایط رو برای اولین قدم داشتم. . .
اما مطمئن نبودم که همین شرایط رو برای دوست پسرش هم در نظر داشته
باشه.
-بیاید شـــــام. . .
با صدای مادرم روی تخت نشستم و نفس عمیقی کشیدم.
باید از همین االن شروع میکردم؛ پس اولین کاری که کردم درست کردن
موهایی بود که به طرز آشفته ای بهم پیچیده بودن.
دیدن تهیونگی که با پیژامه گشاد و کوتاه پدرم درحال غذا خوردنه, به
اندازه ی کافی میتونست سوژه ی خوبی برای عکس گرفتن و گذاشتن داخل
پیجم باشه اما ترجیح میدادم دیگه از ساسنگ بودن دست بردارم!
-خوشمزست؟
ته نگاهی به مادرم کرد و لب زد:
-اوه. . . بله. . . خیلی ممنونم
-بخور. . . زیاد داریم. . .
مادرم دوباره کاسه ی برنج آیدل رو پر کرد و با چشم هایی که ازشون قلب
بیرون میزد بهش خیره شد.
مطمئن بودم فردا به تمام دوست هاش در مورد داماد تاپ آیدل و
پولدارش میگه!
-بیشتر از دوازده دیقه زیر دوش بودی. . . داشتی چیکار میکردی؟
تهیونگ با شنیدن صدای پدرم که مورد خطابش قرار داده بود, سرفه ای
کرد و گفت:
-ب. . . ببخشید؟
-فقط داشتی دوش میگرفتی دیگه؟ از این بابت مطمئن باشم؟
میتونستم سرخ شدن پسر قدبلند رو حس کنم.
-بله فقط دوش میگرفتم. . .
پدرم سری تکون داد و دوباره با چشم های تنگ شده اش نگاهی به کیم
تهیونگ کرد
شدم.
کیم تهیونگ کسی بود که حتی با کمترین نگاهش هم منو داخل آتیش
هوس مینداخت.
حاال که با بی شرفی تمام لمسم هم کرده بود, داشتم از شدت هیجان جون
میدادم.
میدونستم قصدش تمسخر من بوده اما باز هم نمیتونستم جلوی خودم رو
بگیرم تا از خوشحالی فریاد نزنم.
لمس تهیونگ و حس کردن لبهاش رو گردنت, چیزی نبود که هر روز
بتونی امتحانش کنی.
نمیدونستم تو زندگی قبلیم چه کاری انجام داده بودم که حاال اینطور داشتم,
خوش شانسی میاوردم.
چرا نباید از این فرصت استفاده میکردم
چرا نباید برای بدست آوردن اون پسر تالش خودم رو نمیکردم؟
درسته که در بدترین وضعیت و شرایط ممکن باهم آشنا شدیم و ایده ی
کاپل شدن آیدل و ساسنگ فنش بنظر احمقانه میرسه اما نمیخواستم این
فرصت رو بدون تالش کردم از دست بدم.
ما حداقل یک ماه قرار بود باهم باشیم و این زمان ایده آلی برای عملی
کردن ایده ام بنظر میرسید.
البته ایده ی خاصی جز جلب کردن توجه ته نداشتم!
حتی نمیدونستم که چه تایپ ایده آلی داره و داشتم با چشم های بسته وارد
راهی میشدم که پایانش برام نامشخص بود.
روی تخت غلتی زدم و یقه ی تیشرتم رو به دندون گرفتم.
حتی فکر اینکه کیم تهیونگ ممکنه روم کراش بزنه هم باعث میشد دست و
پام از شدت ضعف مثل یک تیکه گوشت بدون عصب بشه.
فقط میدونستم که اون پسر دوست داره پسر های بیست ساله ی ریزجثه رو
به فاک بده!
حداقل این شرایط رو برای اولین قدم داشتم. . .
اما مطمئن نبودم که همین شرایط رو برای دوست پسرش هم در نظر داشته
باشه.
-بیاید شـــــام. . .
با صدای مادرم روی تخت نشستم و نفس عمیقی کشیدم.
باید از همین االن شروع میکردم؛ پس اولین کاری که کردم درست کردن
موهایی بود که به طرز آشفته ای بهم پیچیده بودن.
دیدن تهیونگی که با پیژامه گشاد و کوتاه پدرم درحال غذا خوردنه, به
اندازه ی کافی میتونست سوژه ی خوبی برای عکس گرفتن و گذاشتن داخل
پیجم باشه اما ترجیح میدادم دیگه از ساسنگ بودن دست بردارم!
-خوشمزست؟
ته نگاهی به مادرم کرد و لب زد:
-اوه. . . بله. . . خیلی ممنونم
-بخور. . . زیاد داریم. . .
مادرم دوباره کاسه ی برنج آیدل رو پر کرد و با چشم هایی که ازشون قلب
بیرون میزد بهش خیره شد.
مطمئن بودم فردا به تمام دوست هاش در مورد داماد تاپ آیدل و
پولدارش میگه!
-بیشتر از دوازده دیقه زیر دوش بودی. . . داشتی چیکار میکردی؟
تهیونگ با شنیدن صدای پدرم که مورد خطابش قرار داده بود, سرفه ای
کرد و گفت:
-ب. . . ببخشید؟
-فقط داشتی دوش میگرفتی دیگه؟ از این بابت مطمئن باشم؟
میتونستم سرخ شدن پسر قدبلند رو حس کنم.
-بله فقط دوش میگرفتم. . .
پدرم سری تکون داد و دوباره با چشم های تنگ شده اش نگاهی به کیم
تهیونگ کرد
۵.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.