پرنسس اسلایترین
#پرنسس_اسلایترین
#part26
برگشتم سمت دخترا که دیدم همشون دارن همدیگرو نیشگون میگیرن جلو دهنشونو گرفتن تا نخندن
خواستم بیام یه کلمه حرف بزنم که
ملیس: ههههههههه🤣🤣🤣
: ای زهر مار
همشون باهم: 😂🤣🤣🤣🤣
: خفه شید کث. افتا
سوفی: ایوای خدا عجب صحنه ای شد عین 2 سنگ محکم خوردین بهم😂
: ببین سوفی نخند پارت میکنمااا
جینی: راستی گف دومین باره که میخوری بهش بار اول کجا بود؟
: خُ.. خب بار اول یه اتفاقی بود افتاد دیگه جای خاصی نبود
که دیدم همشون چشاشونو معنادار کوچیک کردن منم چپ چپ نگاشون کردم: گم شین بابا
خودم کتابامو از رو زمین برداشتم راه افتادم اونا هم با قهقه ریز داشتن دنبالم میومدن
تا شب همینطوری مشغول بودیم که وقتش شد بریم خوابگاها همه بچه ها رفتن من داشتم از راه پله ها میرفتم که چشمم افتاد به گلخونه یاد حرف هرماینی افتادم که درباره گلای وحشی خانم سوزی حرف زد فضولیم گرفت گفتم منم برم نگا کنم اروم با چوب دستیم قفل درو باز کردم درو پشتم بستم همه جا تاریک بود اگه شمعیم روشن میکردم همه میفهمیدم پس همینطوری اروم رفتم سمت گلدونا یکی یکی داشتم نگاه میکردم که رسیدم به گلای جیغ زن حدس زدم که همیناس وای اخه کجای این گوگولیا خطرناکن دستمو بردم سمتش که یدفعه دیدم یه صدای خیلی بدی تو گوشم پیچید دستمم درد میکنه دیدم گازم گرفته هر چقد کشیدمش اون ور نرفت صداش بد جوری داشت تو سرم میچرخید حتی چوب دستیم کاری نکرد حسکردم دیگه تو سرم به حز صدای جیغ چیز دیگه حس نمیکنم چشام داشت سیاهی میرفت که یدفعه دیدم گل ازم فاصله گرفت رفت تو گلدون اما من نمیتونستم تعادلمو حفظ کنم میخواستم بیفتم زمین که دیدم یکی محکم گرفتتم چون چشام تار میدید صورتشو دقیق ندیدم اما براید استایل بغلم کرد و من بیهوش شدم
... چند مین بعد....
با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم هوا بازم تاریک بود دیدم رو تختمم ساعتو نگاه کردم ساعت 1 بود یعنی من 2 ساعته بیهوش بودم
ولی رو تختم چیکار میکنم کی منو اورد داشتم به مغزم فشار میاوردم که صداش تو گوشم پیچید پشت سرمو نگاه کردم که دیدم دراکوعه....
#part26
برگشتم سمت دخترا که دیدم همشون دارن همدیگرو نیشگون میگیرن جلو دهنشونو گرفتن تا نخندن
خواستم بیام یه کلمه حرف بزنم که
ملیس: ههههههههه🤣🤣🤣
: ای زهر مار
همشون باهم: 😂🤣🤣🤣🤣
: خفه شید کث. افتا
سوفی: ایوای خدا عجب صحنه ای شد عین 2 سنگ محکم خوردین بهم😂
: ببین سوفی نخند پارت میکنمااا
جینی: راستی گف دومین باره که میخوری بهش بار اول کجا بود؟
: خُ.. خب بار اول یه اتفاقی بود افتاد دیگه جای خاصی نبود
که دیدم همشون چشاشونو معنادار کوچیک کردن منم چپ چپ نگاشون کردم: گم شین بابا
خودم کتابامو از رو زمین برداشتم راه افتادم اونا هم با قهقه ریز داشتن دنبالم میومدن
تا شب همینطوری مشغول بودیم که وقتش شد بریم خوابگاها همه بچه ها رفتن من داشتم از راه پله ها میرفتم که چشمم افتاد به گلخونه یاد حرف هرماینی افتادم که درباره گلای وحشی خانم سوزی حرف زد فضولیم گرفت گفتم منم برم نگا کنم اروم با چوب دستیم قفل درو باز کردم درو پشتم بستم همه جا تاریک بود اگه شمعیم روشن میکردم همه میفهمیدم پس همینطوری اروم رفتم سمت گلدونا یکی یکی داشتم نگاه میکردم که رسیدم به گلای جیغ زن حدس زدم که همیناس وای اخه کجای این گوگولیا خطرناکن دستمو بردم سمتش که یدفعه دیدم یه صدای خیلی بدی تو گوشم پیچید دستمم درد میکنه دیدم گازم گرفته هر چقد کشیدمش اون ور نرفت صداش بد جوری داشت تو سرم میچرخید حتی چوب دستیم کاری نکرد حسکردم دیگه تو سرم به حز صدای جیغ چیز دیگه حس نمیکنم چشام داشت سیاهی میرفت که یدفعه دیدم گل ازم فاصله گرفت رفت تو گلدون اما من نمیتونستم تعادلمو حفظ کنم میخواستم بیفتم زمین که دیدم یکی محکم گرفتتم چون چشام تار میدید صورتشو دقیق ندیدم اما براید استایل بغلم کرد و من بیهوش شدم
... چند مین بعد....
با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم هوا بازم تاریک بود دیدم رو تختمم ساعتو نگاه کردم ساعت 1 بود یعنی من 2 ساعته بیهوش بودم
ولی رو تختم چیکار میکنم کی منو اورد داشتم به مغزم فشار میاوردم که صداش تو گوشم پیچید پشت سرمو نگاه کردم که دیدم دراکوعه....
۳.۳k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.