ارباب من🖤🤍
part9
که یهو چشمم به یه دره زرد کم رنگ خورد رفتم جلوی در و در زدم که یهو صدایه یه نفر که خیلی آشنا بود رو شنیدم که گفت بیا تو رفتم داخل و دیدم اتاقه جیمینه و کلی چیزایه زرد و خوشمل موشمل تویه اتاقش بود و بعد با ذوق به جیمین گفتم
ا. ت: جیمینااااا اینجا اتاقه توعه
جیمین: آره کوچولو پس اتاق کیه
ا. ت: اولا چه اتاقه نانازی داری سوما مگه من بهت نگفتم بهم نگو کوچولو من کوچولو نیستم (باحرص😤)
جیمین: باشه باشه آروم باش خونسردی خودتو حفظ کن کوچولو موچولو
ا. ت: جیمین الفرار
وقتی اینو گفتم جیمین مثله چی از اتاق پرید بیرون و منم افتادم دنبالش فک کنم کل عمارتو دور زده بودم که خوردم به یه جسم گنده و افتادم زمین پام زخم شد وقتی سرمو آوردم بالا دیدم همون پسرست خیلی جذابههههه بعدش اومد نزدیکم و گفت
کوک: ببینم مگه جلوتو نگاه نمیکنی کوچولو
ا. ت: چرا داشتم نگاه میکردم تو اومدی جلوم و منم کوچولو نیستم آخ
کوک: چت شده
ا. ت: چیز خاصی نیست فقط پام زخم شده
یهو دیدم از روی زمین بلندم کرد وای باورم نمیشه بغلم کرده بود (در همین حین جیمین🤣)
(ویو جیمین)
وای ا. ت کشتیم پام شکست ا. ت ا. ت ا. ت کجای... هنوز حرفم تموم نشده بود که دیدم ا. ت افتاده رویه زمین و جونگکوک جلوش وایستاده وای برمن یه وقت جونگکوک نزنش وای جیمین زبونتو گاز بگیر اصلا من دارم چی میگم وای بعد دیدم جونگکوک بغلش کرد وای بلاخره به هم رسوندمشون هوووووووو
(ویو کوک)
ا. ت رو بغل کردم و بردمش توی عمارت و بعد بردمش توی اتاقم گذاشتمش روی تخت و بهش گفتم همینجا بمون تا بیام و رفتم جعبه کمک های اولیه رو برداشتم و رفتم پیشش و جعبه کمک های اولیه باز کردم و شروع کردم به پماد زدن روی پاش و یهو آخ کوچیکی گفت و من گفتم
کوک: یکم درد داره ولی خوب میشه
ا. ت: اوهوم(با کمی بغض)
کارش تموم شد و واسش چسب زدم و داخل چشماش که داشت برق میزد نگاه میکردم که یهو بغلم کرد و منم ناخودآگاه دستامو دور کمره باریکش انداختم و مو هاش رو بوسیدم
(بچه ها اینجا تازه قراره از اینجای داستان هیجان انگیز تر بشه لطفا حمایتم کنین دوستون دارم فعلا بای)
که یهو چشمم به یه دره زرد کم رنگ خورد رفتم جلوی در و در زدم که یهو صدایه یه نفر که خیلی آشنا بود رو شنیدم که گفت بیا تو رفتم داخل و دیدم اتاقه جیمینه و کلی چیزایه زرد و خوشمل موشمل تویه اتاقش بود و بعد با ذوق به جیمین گفتم
ا. ت: جیمینااااا اینجا اتاقه توعه
جیمین: آره کوچولو پس اتاق کیه
ا. ت: اولا چه اتاقه نانازی داری سوما مگه من بهت نگفتم بهم نگو کوچولو من کوچولو نیستم (باحرص😤)
جیمین: باشه باشه آروم باش خونسردی خودتو حفظ کن کوچولو موچولو
ا. ت: جیمین الفرار
وقتی اینو گفتم جیمین مثله چی از اتاق پرید بیرون و منم افتادم دنبالش فک کنم کل عمارتو دور زده بودم که خوردم به یه جسم گنده و افتادم زمین پام زخم شد وقتی سرمو آوردم بالا دیدم همون پسرست خیلی جذابههههه بعدش اومد نزدیکم و گفت
کوک: ببینم مگه جلوتو نگاه نمیکنی کوچولو
ا. ت: چرا داشتم نگاه میکردم تو اومدی جلوم و منم کوچولو نیستم آخ
کوک: چت شده
ا. ت: چیز خاصی نیست فقط پام زخم شده
یهو دیدم از روی زمین بلندم کرد وای باورم نمیشه بغلم کرده بود (در همین حین جیمین🤣)
(ویو جیمین)
وای ا. ت کشتیم پام شکست ا. ت ا. ت ا. ت کجای... هنوز حرفم تموم نشده بود که دیدم ا. ت افتاده رویه زمین و جونگکوک جلوش وایستاده وای برمن یه وقت جونگکوک نزنش وای جیمین زبونتو گاز بگیر اصلا من دارم چی میگم وای بعد دیدم جونگکوک بغلش کرد وای بلاخره به هم رسوندمشون هوووووووو
(ویو کوک)
ا. ت رو بغل کردم و بردمش توی عمارت و بعد بردمش توی اتاقم گذاشتمش روی تخت و بهش گفتم همینجا بمون تا بیام و رفتم جعبه کمک های اولیه رو برداشتم و رفتم پیشش و جعبه کمک های اولیه باز کردم و شروع کردم به پماد زدن روی پاش و یهو آخ کوچیکی گفت و من گفتم
کوک: یکم درد داره ولی خوب میشه
ا. ت: اوهوم(با کمی بغض)
کارش تموم شد و واسش چسب زدم و داخل چشماش که داشت برق میزد نگاه میکردم که یهو بغلم کرد و منم ناخودآگاه دستامو دور کمره باریکش انداختم و مو هاش رو بوسیدم
(بچه ها اینجا تازه قراره از اینجای داستان هیجان انگیز تر بشه لطفا حمایتم کنین دوستون دارم فعلا بای)
۱۴.۲k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.