با عرض سلام خدمت اقای کیم. من مبصر کلاس سال اخر، جون جونگ
با عرض سلام خدمت اقای کیم. من مبصر کلاس سال اخر، جون جونگ کوک از دبیرستان نمونه شهر، یانسی میباشم. اینجانب..."
ورق رو دوباره توی دستش مچاله کرد و سرش رو به کاغذ گرد شده،
کوبید:
"داری چیکار میکنی؟ داری چیکار میکنی؟ داری چیکار میکنی؟"
با هر جمله سرش رو بالا، و در آخر روی گلوله کاغذ رها میکرد.
از استرس پاهاش میلرزید و مشت گرد شدش هم کاری برای آروم کردنش، نمیتونست بکنه چرا که جئون جونگکوک هجده ساله، توی دردسر بدی گیر افتاده بود که نتیجه دعا های بی وقفه مادرش بود.
دعایی که هممون حداقل یکبار اون رو در زندگیمون شنیدیم.
» درد بیدرمون بگیری! «
مثل اینکه برای یکبارهم که شده، خدا یکی از دعا های مادرش رو شنید و دقیقا زمانی گوش به شنیدن داد که این دعای آسمونی، از دهنش نازل
شد. و چه کسی نمیدونه که درد بی درمون هر کس؛ عشقه!
ورق رو دوباره توی دستش مچاله کرد و سرش رو به کاغذ گرد شده،
کوبید:
"داری چیکار میکنی؟ داری چیکار میکنی؟ داری چیکار میکنی؟"
با هر جمله سرش رو بالا، و در آخر روی گلوله کاغذ رها میکرد.
از استرس پاهاش میلرزید و مشت گرد شدش هم کاری برای آروم کردنش، نمیتونست بکنه چرا که جئون جونگکوک هجده ساله، توی دردسر بدی گیر افتاده بود که نتیجه دعا های بی وقفه مادرش بود.
دعایی که هممون حداقل یکبار اون رو در زندگیمون شنیدیم.
» درد بیدرمون بگیری! «
مثل اینکه برای یکبارهم که شده، خدا یکی از دعا های مادرش رو شنید و دقیقا زمانی گوش به شنیدن داد که این دعای آسمونی، از دهنش نازل
شد. و چه کسی نمیدونه که درد بی درمون هر کس؛ عشقه!
۳.۰k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.