(سرنوشت اشتباه)(دو پارتی)
(سرنوشتاشتباه)(دوپارتی)
p¹
جیمین ویو*
داشتم آماده میشدم که برم عروسی دوستم که ا.ت زنگ زد
(علامت جیمین- علامت ا.ت )
-سلام عشق زندگیم(با خوشحالی)
س..سلام(بغض)
-چی...چیشده عشقم چرا ناراحتی
منو ببخش جیمین دیگه نمیتونم باهات باشم(بغض و گریه)
-خب بگو چی شدهه(نگران)
دیگه نمیخام ببینمت لعنتی اصن میدونی چیه از همون اول دوست نداشتم ولی مجبور بودم تحملت کنم لعنت بهت دیگه بهم زنگ نزن سراغمم نگیر ازت بدم میاد(داد و گریه)
قط کرد*
چ...چی شده اشک از صورتم جاری بود یعنی چی چرا باهام اینجوری حزف زد یعنی از اول منو دوست نداشت بغض ته گلومو گرفته بود که تهیونگ بهم زنگ زد
(علامت جیمین علامت تهیونگ-)
ا...الو(بغض)
-عااا نمیای؟
م...میام...نیم ساعت دیگه میام(بعض)
-چیزی شده چرا بغض کردی؟ داداش امشب عروسیمه ها قراره برای اولین بار عروسمو ببینی راستی گفتژ دوست دخترتم میاد دیگه؟
نه...هق...چیزی پیش اومده نمیتونه بیاد(آروم گریه میکنه)
-خ..خب...بیا اینجا ببینم چت شده(نگران)
کاری نداری الان راه میوفتم(بغض)
-مراقب باش خدافز
خ..هق..خدافز
قط کرد*
راه افتادم همینجوری اشک میریختم چرا چرا بعد از دو سال که انقد بهش وابسه شدم این حزفو بهم زد چرا منو بازیچه خودش کرد چرا...(گریه)رسیدم و از ماشین پیاده شدم با یه لبخند فیک وارد شدم که تهیونگ اومد سمتم
-هی هی پسر چیشده بود
اوم هیچی ولش
-باید دلیل ناراحت بودنتو بفهمم نه؟
دوست دخترم بهم زنگ زد و گفت دیگه نمیخام ببینمت
-هی پسر ناراحت نباش شاید تازه رفیق شده باشیم و نتونم زیاد درکت کنم ولی میدونم دخترا لیاقت ندارن(ادمین:پسرا لیاقت مارو ندارن)
بهتره دیگه بریم تو
-اوهوم بریم
رفتیم داخل و تهیونگ رفت تو جایگاه بعد اعلام کردن که عروس داره میاد وقتی برگشتم و عروس رو دیدم دنیا رو سرم خراب شد.....
p¹
جیمین ویو*
داشتم آماده میشدم که برم عروسی دوستم که ا.ت زنگ زد
(علامت جیمین- علامت ا.ت )
-سلام عشق زندگیم(با خوشحالی)
س..سلام(بغض)
-چی...چیشده عشقم چرا ناراحتی
منو ببخش جیمین دیگه نمیتونم باهات باشم(بغض و گریه)
-خب بگو چی شدهه(نگران)
دیگه نمیخام ببینمت لعنتی اصن میدونی چیه از همون اول دوست نداشتم ولی مجبور بودم تحملت کنم لعنت بهت دیگه بهم زنگ نزن سراغمم نگیر ازت بدم میاد(داد و گریه)
قط کرد*
چ...چی شده اشک از صورتم جاری بود یعنی چی چرا باهام اینجوری حزف زد یعنی از اول منو دوست نداشت بغض ته گلومو گرفته بود که تهیونگ بهم زنگ زد
(علامت جیمین علامت تهیونگ-)
ا...الو(بغض)
-عااا نمیای؟
م...میام...نیم ساعت دیگه میام(بعض)
-چیزی شده چرا بغض کردی؟ داداش امشب عروسیمه ها قراره برای اولین بار عروسمو ببینی راستی گفتژ دوست دخترتم میاد دیگه؟
نه...هق...چیزی پیش اومده نمیتونه بیاد(آروم گریه میکنه)
-خ..خب...بیا اینجا ببینم چت شده(نگران)
کاری نداری الان راه میوفتم(بغض)
-مراقب باش خدافز
خ..هق..خدافز
قط کرد*
راه افتادم همینجوری اشک میریختم چرا چرا بعد از دو سال که انقد بهش وابسه شدم این حزفو بهم زد چرا منو بازیچه خودش کرد چرا...(گریه)رسیدم و از ماشین پیاده شدم با یه لبخند فیک وارد شدم که تهیونگ اومد سمتم
-هی هی پسر چیشده بود
اوم هیچی ولش
-باید دلیل ناراحت بودنتو بفهمم نه؟
دوست دخترم بهم زنگ زد و گفت دیگه نمیخام ببینمت
-هی پسر ناراحت نباش شاید تازه رفیق شده باشیم و نتونم زیاد درکت کنم ولی میدونم دخترا لیاقت ندارن(ادمین:پسرا لیاقت مارو ندارن)
بهتره دیگه بریم تو
-اوهوم بریم
رفتیم داخل و تهیونگ رفت تو جایگاه بعد اعلام کردن که عروس داره میاد وقتی برگشتم و عروس رو دیدم دنیا رو سرم خراب شد.....
۳.۳k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.