اون داداش کوچولوی من نیست(پارت ۲)
ویو کوک:
این دختر............
همون کسی نیست که بهش پری میگن؟
اونها لاقل یه چیزی درست گفتن
......که این دختر واقعا انگار یه پریه
نمیخوام باهاش حرف بزنم این دختر هم مثل بقیس
کوک: همین الان ........از اینجا برو
هه ترسیده
گفتم که........
به سمتم هجوم آورد
این دختر دیوونس؟
کوک: داری .......چه غلطی میکنیییی؟!!!!
دامنشو پا.ره کرد و دستم و بست
خیلی سوال میپرسید
رومخم بود
ولی...........این اولین باریه که یه کسی ازم سوال میکنه
اسمم و می خواست بدونه؟
سورا: جونگ کوک؟ کوک(خنده).......منم سورام کوک
اون زیباترین خنده ای بود که تا حالا دیده بودم
اون چال گونه داشت
زیبا بود......!!
میخواستم دستمو به سمت چال گونه هاش ببرم ولی پشیمون شدم
ویو سورا:
سورا: اینجا چیکار داری ؟! چرا نمیای بیرون باهم بازی کنیم؟
کوک: دوست ندارم.....
سورا: همین؟ چقدر خشک
خب حدس میزنم دوستی نداری
پس........من میشم خواهر بزرگت
از این به بعد منو نونا صدا کن
جونگ کوک: نو.....نا؟
سورا: اره منم داداش کوچولو صدات میکنم(لبخند)
حالا هم بیا بیرون
دستش و گرفتم و بلندش کردم
به سمت بیرون رفتیم
سورا: خب......حالا کجا بریم؟ من که بلد نیستم
فکر کنم گم شدیم .......
دستمو گرفت و راه افتاد
اوممممم خوبه فکر کنم راه و بلده
از دور ساختمون و دیدم
سورا: بیا بریم دستت و درست کنن
دستشو کشیدم که جاش ثابت مونده بود
سورا: داری چیکار میکنی ؟ چرا نمیای؟
کوک: من نمیتونم برم اونجا
سورا: چرا؟
کوک: چون........همه از من بدشون میاد
پارت بعد:
۱۰ لایک
۱۰ کامنت 🤏🫶
این دختر............
همون کسی نیست که بهش پری میگن؟
اونها لاقل یه چیزی درست گفتن
......که این دختر واقعا انگار یه پریه
نمیخوام باهاش حرف بزنم این دختر هم مثل بقیس
کوک: همین الان ........از اینجا برو
هه ترسیده
گفتم که........
به سمتم هجوم آورد
این دختر دیوونس؟
کوک: داری .......چه غلطی میکنیییی؟!!!!
دامنشو پا.ره کرد و دستم و بست
خیلی سوال میپرسید
رومخم بود
ولی...........این اولین باریه که یه کسی ازم سوال میکنه
اسمم و می خواست بدونه؟
سورا: جونگ کوک؟ کوک(خنده).......منم سورام کوک
اون زیباترین خنده ای بود که تا حالا دیده بودم
اون چال گونه داشت
زیبا بود......!!
میخواستم دستمو به سمت چال گونه هاش ببرم ولی پشیمون شدم
ویو سورا:
سورا: اینجا چیکار داری ؟! چرا نمیای بیرون باهم بازی کنیم؟
کوک: دوست ندارم.....
سورا: همین؟ چقدر خشک
خب حدس میزنم دوستی نداری
پس........من میشم خواهر بزرگت
از این به بعد منو نونا صدا کن
جونگ کوک: نو.....نا؟
سورا: اره منم داداش کوچولو صدات میکنم(لبخند)
حالا هم بیا بیرون
دستش و گرفتم و بلندش کردم
به سمت بیرون رفتیم
سورا: خب......حالا کجا بریم؟ من که بلد نیستم
فکر کنم گم شدیم .......
دستمو گرفت و راه افتاد
اوممممم خوبه فکر کنم راه و بلده
از دور ساختمون و دیدم
سورا: بیا بریم دستت و درست کنن
دستشو کشیدم که جاش ثابت مونده بود
سورا: داری چیکار میکنی ؟ چرا نمیای؟
کوک: من نمیتونم برم اونجا
سورا: چرا؟
کوک: چون........همه از من بدشون میاد
پارت بعد:
۱۰ لایک
۱۰ کامنت 🤏🫶
۶.۰k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.