پارت ۲۳ دیدار ناگهانی
دیدار ناگهانی
پارت:۲۳
ا.ت ویو:
وقتی رسیدم خونه با صحنه ای که دیدم جا خوردم چیییی
یجی ویو:
ا.ت از قبل بهم گفته بود وقتی آخرین امتحان رو میدیم قراره با تهیونگ قرار بذاره هه کور خونده دختره ایکبیری پس هرچه زودتر تو ورقم چندتا چرت و پرت نوشتم و رفتم سمت خونه تهیونگ (دوستان چون قبلاً اومده بود خونه تهیونگ برا دیدن ا.ت دیگه آدرس خونشو بلد بود)از شانسمم تهیونگ داشت از در میومد بیرون که رفتم جلوش
_عه تویی یجی سلام
@سلام چطوری مستر کیم(داشت بهش نزدیک میشد)
_خو..خوبم میشه یکم ازم فاصله بگیری؟(داشت میرفت عقب)
@چرا؟(با حالت یکمخمار)
راوی ویو:
تهیونگ و یجی تو حیاط خونه بودن و تهیونگ که همینطور میرفت عقب و یجی نزدیک تر میشد ا.ت رسید خونه
یجی ویو:
متوجه باز شدن در شدم فهمیدم ا.ته پس از فرصت استفاده کردم و بوسه ای به لب تهیونگ زدم
+ت.تهیونگااااا پس این بود کار مهمت؟میتونستی یه راست بهم بگی که دیگه دوسم نداری این کارا چی بود(با داد و گریه)
_ا.ا.ت میتونم بهت توضیح بدم
@ددی چیو میخوای توضیح بدی اینکه ما باهمیم؟
_چی داری میگی دختره هر.زه
+چی ددی؟اوم چقدرم زود باهم اوکی شدین یجی از تو انتظار نداشتم(با گریه)
@خب به کتفم از این به بعد داشته باش(چش غره رف)
و ا.ت بدو بدو با گریه رف بیرون و تهیونگ دنبالش رفت اما یجی براش مانع بود بعد از چند دقیقه تونست از دست یجی فرار کنه که دید کار از کار گذشته ولی بازم دنبال ا.ت بود
ا.ت تو ذهنش موقع فرار:
ا.ت احمق نباش دختر تو و اون از اولشم معلوم بود که نمیتونین باهم باشین پس چرا اینقدر ناراحتی... رفتم و یه جایی نشستم جایی که هیچکس اونجا نبود زنگی به داداشم زدم(نکته:ا.ت یه داداش بزرگ تر از خودش داشت که تو همه چی وارد بود) و بهش گفتم برام یه بلیط قطار از سئول به بوسان رزرو کنه تا یه ساعت دیگه و اونم رزرو کرد
ته ویو:
شرطا هم پنج لایک چون گفتم این یکی رو چون مناسبت داره کم میذارم شرط براش💜💜
پارت:۲۳
ا.ت ویو:
وقتی رسیدم خونه با صحنه ای که دیدم جا خوردم چیییی
یجی ویو:
ا.ت از قبل بهم گفته بود وقتی آخرین امتحان رو میدیم قراره با تهیونگ قرار بذاره هه کور خونده دختره ایکبیری پس هرچه زودتر تو ورقم چندتا چرت و پرت نوشتم و رفتم سمت خونه تهیونگ (دوستان چون قبلاً اومده بود خونه تهیونگ برا دیدن ا.ت دیگه آدرس خونشو بلد بود)از شانسمم تهیونگ داشت از در میومد بیرون که رفتم جلوش
_عه تویی یجی سلام
@سلام چطوری مستر کیم(داشت بهش نزدیک میشد)
_خو..خوبم میشه یکم ازم فاصله بگیری؟(داشت میرفت عقب)
@چرا؟(با حالت یکمخمار)
راوی ویو:
تهیونگ و یجی تو حیاط خونه بودن و تهیونگ که همینطور میرفت عقب و یجی نزدیک تر میشد ا.ت رسید خونه
یجی ویو:
متوجه باز شدن در شدم فهمیدم ا.ته پس از فرصت استفاده کردم و بوسه ای به لب تهیونگ زدم
+ت.تهیونگااااا پس این بود کار مهمت؟میتونستی یه راست بهم بگی که دیگه دوسم نداری این کارا چی بود(با داد و گریه)
_ا.ا.ت میتونم بهت توضیح بدم
@ددی چیو میخوای توضیح بدی اینکه ما باهمیم؟
_چی داری میگی دختره هر.زه
+چی ددی؟اوم چقدرم زود باهم اوکی شدین یجی از تو انتظار نداشتم(با گریه)
@خب به کتفم از این به بعد داشته باش(چش غره رف)
و ا.ت بدو بدو با گریه رف بیرون و تهیونگ دنبالش رفت اما یجی براش مانع بود بعد از چند دقیقه تونست از دست یجی فرار کنه که دید کار از کار گذشته ولی بازم دنبال ا.ت بود
ا.ت تو ذهنش موقع فرار:
ا.ت احمق نباش دختر تو و اون از اولشم معلوم بود که نمیتونین باهم باشین پس چرا اینقدر ناراحتی... رفتم و یه جایی نشستم جایی که هیچکس اونجا نبود زنگی به داداشم زدم(نکته:ا.ت یه داداش بزرگ تر از خودش داشت که تو همه چی وارد بود) و بهش گفتم برام یه بلیط قطار از سئول به بوسان رزرو کنه تا یه ساعت دیگه و اونم رزرو کرد
ته ویو:
شرطا هم پنج لایک چون گفتم این یکی رو چون مناسبت داره کم میذارم شرط براش💜💜
۳.۲k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.