پارت = 6
پارت = 6
رمان = غم های شاه زاده
کوک: بیا بریم دیگه .
دستشو گرفتم و با خودم بردم
ا.ت: با خجالت دستشو گرفتم و رفتیم به شام
ویو تهیونگ
تهیونگ : از دختره دوست کوک خیلی خوشم اومده بود تو ذهنم این بود که وقتی پادشاه شدم اون دختر رو ملکم کنم ولی هنوز تصمیمم قطعی نشده بود.
ی صندلی خاص برای اون دختره ا.ت پیش صندلی خودم آماده کردم.
کوک: رفتم رو صندلی نشستم و ا.ت هم اومد پیش من نشست ولی تهیونگ گفت که بیاد پیش اون تا خواست بره دستشو گرفتم و گفتم نرو نمیخوام.
ا.ت: آخه.. آخه دستور پادشاهه
کوک: هه پادشاه؟
اون هنوز پادشاه نشده پس به حرف من گوش میدی من شاه زاده ام ولی اون الان هیچ کارس فهمیدی؟
ا.ت: ب..اش
رفتم نشستم دوباره پیش کوک
تهیونگ: که این طور ( با خشم)
ا.ت : حس میکنم کوک بهم علاقه داره ولی از روی هوس نمی دونم واقعا.
داشتم غذامو میخوردم که تهیونگ بهم چشمک زد .
کوک فکر کنم غیرتی شده بود ( حسودی)
تا اینکه دستمو گرفت برد زیر میز و بهم در گوشم گفت.
کوک: تو فقط بره خودمی فهمیدی؟
تو گوشت اینو فرو کن.
( بعد تموم شدن شام )
ا.ت: ام ...
ساعت ..چ..چنده؟
کوک: اوناهاش اونجاس خودت ببین
ا.ت: نگاه به ساعت دیواری کردم
اوه
اوه
اوه
ساعت چندههههه؟؟؟؟؟؟
م..من باید برممم
ادامه دارد.............
مرسی که تا آخر خوندی بیب🧷🍷❤️🩹
#مدیر_نیلی
رمان = غم های شاه زاده
کوک: بیا بریم دیگه .
دستشو گرفتم و با خودم بردم
ا.ت: با خجالت دستشو گرفتم و رفتیم به شام
ویو تهیونگ
تهیونگ : از دختره دوست کوک خیلی خوشم اومده بود تو ذهنم این بود که وقتی پادشاه شدم اون دختر رو ملکم کنم ولی هنوز تصمیمم قطعی نشده بود.
ی صندلی خاص برای اون دختره ا.ت پیش صندلی خودم آماده کردم.
کوک: رفتم رو صندلی نشستم و ا.ت هم اومد پیش من نشست ولی تهیونگ گفت که بیاد پیش اون تا خواست بره دستشو گرفتم و گفتم نرو نمیخوام.
ا.ت: آخه.. آخه دستور پادشاهه
کوک: هه پادشاه؟
اون هنوز پادشاه نشده پس به حرف من گوش میدی من شاه زاده ام ولی اون الان هیچ کارس فهمیدی؟
ا.ت: ب..اش
رفتم نشستم دوباره پیش کوک
تهیونگ: که این طور ( با خشم)
ا.ت : حس میکنم کوک بهم علاقه داره ولی از روی هوس نمی دونم واقعا.
داشتم غذامو میخوردم که تهیونگ بهم چشمک زد .
کوک فکر کنم غیرتی شده بود ( حسودی)
تا اینکه دستمو گرفت برد زیر میز و بهم در گوشم گفت.
کوک: تو فقط بره خودمی فهمیدی؟
تو گوشت اینو فرو کن.
( بعد تموم شدن شام )
ا.ت: ام ...
ساعت ..چ..چنده؟
کوک: اوناهاش اونجاس خودت ببین
ا.ت: نگاه به ساعت دیواری کردم
اوه
اوه
اوه
ساعت چندههههه؟؟؟؟؟؟
م..من باید برممم
ادامه دارد.............
مرسی که تا آخر خوندی بیب🧷🍷❤️🩹
#مدیر_نیلی
۲.۱k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.